کتاب روان درمانی اگزیستانسیال نوشته اروین یالوم از دوست داشتنیترین کتابهایی است که در دهه نود خوانده ام. از سال یکهزار و سیصد و نود و یک این کتاب را در دست دارم و میخوانم و در حاشیه آن به وسع و فهم خودم یادداشت مینویسم. اما در جایگاه یک شاگرد، پرسشگریهایی نسبت به این کتاب دارم که در اپیزود شانزدهم پادکست انسانک به آن پرداختم. چکیده آنکه معتقدم یالوم در ذیل عنوان وجودگرایی، در قاب انسانگرایی به بحث پرداخته.
آنچنان که در مقدمه کتاب، خود نیز اشاره داشته، کتابهای ثقیلی مانند هستی و زمان را تسلط نیافته و این عدم تسلط در متن واضح است و در چندصد صفحه بحث پیرامون درمان وجودی، حتی یک صفحه توضیح در خصوص «وجود» نیست. در پایان دیدگاهی را طرح کردم مبنی بر اینکه تنهایی وجودی یالوم، در واقع «تنهایی معرفتی» است.
مواجهه با تنهایی وجودی |
قبل از توضیح بیشتر اپیزود شانزدهم را ترجیحا بعد از اپیزود نهنگ پنجاه و دو هرتزی بشنوید. اپیزود پانزدهم فرصت میدهد که قبل از شنیدن درباره تنهایی وجودی، تا حدی آن را در جان و روان خودمان ادراک کنیم. یالوم در کتاب خود بارها این نکته را تکرار میکند که تنهایی سطح سوم یا تنهایی وجودی حاصل شکاف عمیقی است میان ما و هستی. نهنگ پنجاه و دو هرتزی از این جهت که پیامش هیچ شنوندهای ندارد، مثال نزدیک به واقعی است در ارتباط با مفهومی که یالوم طرح میکند.
و اما پرسشی که از در این اپیزود از روان درمانی اگزیستانسیال یالوم مطرح کردیم آن است که آیا واقعا میان انسان و هستی چنین فاصلهای قابل تصور است؟ این سوال درجایی عمیقتر و جدیتر می شود که به منابعی رجوع کنیم که خود جناب اروین یالوم به عنوان منبع مطالعاتی خود نام برده. از جمله کتاب هستی و زمان هایدگر. آیا این نگاه که میان هستی و هستنده یک مغاک (دره یا شکاف عمیق) وجود دارد با نگاه هایدگر به هستی منطبق است؟
این پرسشی است که من نتوانستم پاسخ را در لابلای صفحات کتاب روان درمانی اگزیستانسیال پیدا کنم و به نظر می رسد جناب یالوم در حالی به دریای بحث اگزیستانسیالیسم ورود کردند که اصل مقوله (یعنی هستی و وجود) را تبیین نکردند یا در وضعیت بدبینانه، ادراک روشنی از آن نداشتند. همه کتاب صرف در تحلیل انسانهایی میگذرد که به عنوان درمان جو به ایشان رجوع کردند. به هرحال اگر ما در رابطه میان انسان و هستی صحبت داریم، باید از دو طرف رابطه گفتنی داشته باشیم و ارتباط انسان با هر مجهول دیگری قابل بحث نیست حتی اگر این مجهول، خود وجود یا مفهوم هست باشد.
بیا زندگی کنیم … |
آهنگ پایانی این اپیزود به هنرمندی سینا حجازی است. خوانندهای که شاید اوایل سبک و سیاق خواندنش برایم مانوس نبود اما کم کم مضامین و متنی که برای خواندن انتخاب میکرد، باعث شد که دنبال کننده آثارش باشم و آهنگ «بیا زندگی کنیم» تقدیم شما:
و لطفا شما هم با شنیدن این اپیزود برداشت، نقد و سوالتان را مطرح کنید. گفتگو در ادامه هر اپیزود میتواند به همه ما کمک کند تا روشنتر از قبل به موضوع بپردازیم. چه بسا زوایایی از دید من پنهان مانده باشد که با تذکر شما دیگران هم بتوانند از آن استفاده کنند.
_👈 پادکست شما را تعقیب می کنم💚
از اینکه با دنیای پادکست آشنا شدم خوشنودم💓
سپاسگزارم_
👈اخیرااسیرپادکست شدم
castbox
رادانلودکنیدمیلیونها فایل صوتی راگوش بده خوشت اومدبه دیگران توصیه کن💝
سلام آقا حسام عزیز پادکست شانزدهم و گوش دادم و لذتشو بردم اما از اپیزود پانزدم تا امروز به شدت درگیر این مساله تنهایی و تعاریف یالوم از مرحله سوم تنهایی بودم . اما به نظرم این تنهایی نوع سوم مثل یک سیاهچاله مبدا ورودی یک آسمان دیگر و هزاران کهکشان ناشناخته است و فکر میکنم با شناخت این حجم عظیم تنهایی به شناخت خدا خواهیم رسید و تمام این تنهایی امید من شده است
با سلام و احترام.نخست تشکر می کنم بابت ذهن زیبا و پوینده ی شما و این که مارو با این تفکرات زیبا آشنا کردید.درباره ی نکاتی که توی این اپیزود گفتید.تا آنجایی که من فهمیدم همان نکات فلاسفه ی شرقی یا همان فلسه ی دینی و همان چیزهای آشنایی بود که در شعر های سعدی و….دیده میشود که عزیز و قابل احترام است.هر که او بیدار تر پر دردتر…اما به عقیده ی من مثل هر چیز دیگه ای در کشور بر خلاف کشور های دیگه ،فلسفه ی ما هم یا بهتر بگم این نظریاتی که فرمودید هم آزمایش ناپذیر و دور از ذهن است.بیشتر بسان همان مقوله ی ایمان است .ایمان داریم که وجودی هستیم بی انتها و وجودی که نیاز به کاوش های نامنتها داریم و احتمالا منظور شما از متخصص ریشه مساءل ماورایی و مذهبی (چیزی غیر از فلسفه و روان شناسی و طب)بود.اما این ایده ها را نه می توان آزمایش کرد نه اثبات کرد و نه راهکار داد .به نظرم خیلی خوب میشه که به این جنبه از نقص این ایده نگاه کنید
با تشکر
سلام
از اینکه شنیدید و نقد کردید متشکرم.
خیر، استناد بنده به منابعی که فرمودید نیست و اگر چنین بود منبع رو عرض میکردم در اپیزود. مطلب این بود که نظریه آقای یالوم اولاً اگزیستانیسالیستی نیست بلکه اومانیستی است و وجود محور نیست بلکه انسان محور است. ثانیاً با منبع طرح شده در مقدمه کتاب که هستی و زمان هایدگر است مطابقت ندارد چون هایدگر معتقد به هستنده منفک از هستی نیست یا لااقل بنده چنین فهمی از اندیشه هایدگر نداشتم. بحث ماورا و مذهب و… هم موضوع گفتگوی من نبود
لطف کردید
باسلام برداشت من از تاکید بر اینکه هستی و هستنده از هم جدا نیستند این تداعی آشنا بود که فاصله ای بین هستی(خدا)و هستنده(انسان)نیست و صرفا ما راهی برای پر کردن فاصله ی مجازی پیدا نکردیم یا به عبارتی هنوز به آن اندازه تکامل نیافتیم …اما با توضیحات شما رفع ابهام شد.
فارغ ازین مطلب،بی اندازه مشتاق و منتظر این هستم که در سال های آینده کتابی از شما مطالعه کنم.امیدوارم این اتفاق خوب به زودی بیفته.به امید موفقیت روزافزون
سلام
و البته اینکه
هستی = خدا
اگر چه برای من هم مثل شما تعبیر مقبولیه اما حتما میدونید که این فرق داره با تعالیم مدرسه ای و فهم عرفی از خدا. اونچه ما آموختیم و ترویج میشه
خدا = ابرموجود ِموجود آفرین
و خب پیامدهای این باور فرق داره با هستی دانستن خدا
سلام.چیزی که به عنوان عرف در مدارس آموزش میشه بله .همینی هست که می فرمایید اما فلاسفه ی اسلامی مثل مولانا مثل حلاج و مثل خیلی های دیگه همچین دیدگاهی دارند.و با اشاره به این که در دین گفته شده خدا از روح خود در انسان دمید.خیلی از دین شناسان و علمای قبلی ما انسان را همان طور که شما در پادکست گفتید بخشی از هستی(خدا)می دانند.و ازین نظر می گن از رگ گردن به خدا(هستی)نزدیکتریم .پس با این دیدگاه شکاف بین انسان و خدا یا هستنده و هستی برطرف میشه.پس من اشتباه نکرده بودم و منظور (هرچند درونی شما)همین بود.
اما برای من این تعبیر دلنشنیه نه مقبول.دوست دارم که این تعبیر قابل قبول فکرم باشه چون مشکل گشاست.اما دلیل از اولین دیدگاهی گذاشتم این بود که برای این دیدگاه هیچ برهان منطقی وجود ندارد.و صرفا یک نظریه است.از کجا معلوم که ما بخشی از وجود لایتناهی باشیم(هستنده ای به عنوان بخشی از هستی)چه دلیل و برهان و آزمایشی برای این نظریه وجود دارد.شاید واقعا همان طور که یالوم می بیند بین هستی و هستنده شکاف باشد(هر چند به قول شما اسم کتابش را اشتباه انتخاب کرده) یا مثل چیزی که اسیفن هاوکینگ معتقد هست .هیچ معنایی پشت خلقت نباشه و به این شکل حتی بین هستنده ها هم شکاف باشد چه برسد به هستنده و هستی.منظور من این بود که این دیدگاه هست=خدا و این که ما بخشی از هستی کل هستیم آزمایش پذیر نیست.
سلام
اول: البته ترکیب فلسفه اسلامی و همسنگی مولانا و حلاج و… گزاره های دقیقی نیست اما من قصد ندارم بر اینها تکیه کنم. اونچه هم که اکنون عرض میکنم متاثر از نگاه هایدگر بود نه مولانا و اتفاقا ایرادمم در پادکست همان بود که یالوم در نام به هایدگر استناد می کند و در معنا حرف او را متوجه نشده است
*
دوم: اما در خصوص قسمت پایانی کامنت شما، اینکه اصلا اندیشه باید منطبق با منطق باشد یه مدعاست و لزوما صحیح نیست. منطق ارسطویی و تفکر یونانی از نگاه بسیاری از اندیشمندان مانند نیچه، ابتذال اندیشیدن و به محاق بردن تفکر بشری است. اینکه ما به سبب شهرت بسیار زیاد این تفکر، اون رو مسلم بدانیم و فکر کنیم اندیشه باید لزوم و صرفا از ریل منطق ارسطویی باشه یک ادعا است نه یک قاعده مسلم عقلی
*
سوم: بسیار مهمه که بدونیم اندیشیدن یعنی چه و آیا هاوکینگ اساسا ورودی در تعمق فلسفی داشته یا نه؟ و مهمتر اونکه ابزار آزمایش در حکمت چیه؟ انتظار چه سطحی از آزمودن داریم و چه کارکردی انتظار داریم؟ اینها موضوعات اندیشیدنی است
*
و آخر تاکید مجدد بر مغز کلام اپیزود شانزدهم. اینکه یالوم ارجاع غلطی به هایدگر داده است و همانطور که در مقدمه گفته، از عهده درک کتاب هستی و زمان هایدگر بر نیامده و روان درمانی اگزیستانسیال یالوم، مبتنی بر اندیشه سارتری است. طبعا برای کسی که اندیشه سارتر را مستحکم نبیند، روان درمانی اگزیستانسیال یالوم نیز بنای سستی است
اندیشه و خیال باید فرا تر از منطق باشن باید همه حالت های احتمالی تفکر رو پوشش بدهند موافقم.اما به هر حال منطق و استدلال به نظر بنده باید (هرچند با کمی تاخیر)به یکی از این اندیشه ها تقریب کنه.از زمانی که گذاشتید نهایت سپاس را دارم.از مطالبتون بسیاز استفاده کردم…..بسیار سپاسگزارم
سلام جناب ایپکچی
فارغ از این که چه میزان با انسانک احساس همزیستی می کنم و جدا از این که چقدر آخیش گفتم که یعنی آها این همونه خودشه همون حرف/درد/فکر/سوال/زخم بدن نهنگ/گمگشتیه …
و فارغ از همه ی حسایی که میخوام بیانشون کنم ولی نمیشه … اومدم که بهتون پیشنهاد فضای وبلاگ رو بدم و دعوتتون کنم به بلاگ نویسی و دیدم چه جالب! خودتون دامنه ir انسانک رو گرفتین و … ! به امید گشایش انسانک نوشت؛ به زودی زود :))
سلام
پیشنهاد بسیار قابل تامل و خوبی است. اگرچه قبلا تلاشهایی داشتیم اما میشه با رویکرد جدید به اون پرداخت.
چه بسا بشه فضایی ایجاد کرد که دیگران موضوعات و تاملات خودشون درباره انسانک رو به صورت بلاگ بنویسند و در یک وب سایت متمرکزی منتشر بشه. از ایده شما متشکرم و از همراهی تون استقبال میکنم
جناب حسام ایپکچی عزیز
درود و ارادت
نظری در ارتباط با اپیزود پانزدهم و شانزدهم داشتم ،بیان کردنش را از نگفتنش بیشتر دوست داشتم و می گویم.
کمی مقدمه لازم است …..انسانک را به تمامی دوستانم پیشنهاد دادم و چه خوب که همه پس از دنبال کردن انسانک از من سپاسگزاری کردند و وقت آن شده ، حالا که این سپاس ها به حد مطلوب خود رسیده اند از آن کوشه دنج و مطمئن که نگاهشان داشته بودم ، بر دارم و یکجا همراه با سپاسگزاری خود تقدیمتان کنم.
طبیعی است که پس از شنیدن هر اپیزود من و دوستانم در باره آن صحبت کنیم و در فاصله زمانی بین دو قسمت پر از گفت و شنود و سئوال و جواب شویم و مرور خیال و تفکرات نمائیم.در بین قسمتهای پانزدهم و شانزدهم احساس کردم گفت و شنود ها و نظر ها کمی خَش دارند و مثل سازهای کوک نشده در مواقعی فالش به گوش می رسند…خیلی با خودم کلنجار رفتم تا دلیلش را بفهمم.شما که به زیبائی و سادگی حتی مطالب سنگین را بیان می کنید و روند قصه هم خوب و قابل فهم است ..پس چه اتفاقی افتاده؟
جوابی یافتم که همان نظری شد که اول بدان اشاره کردم و الان توصیفش می کنم……………………………………………….
مفهوم تنهائی در اپیزود پانزدهم برای همه یکسان نبود ،و شاید بخشی از مخاطب ها آنرا به واژه های ثبت شده در گذشته خود و یا واژه هائی که اصلا سنخیتی با مفهوم تنهائی اپیزود ندارد ،گرفته اند..واژه هائی همچون:
دلتنگی
دلشوره
آزردگی
ظلم
جسارت
اقبال
و هزاران واژه مشابه که همه در یک چیز مشترکند ،همه طرف مقابل به غیر از خود را دارند با یک یا چند مقصر….و برای همین در فضای تفکرشان تا رسیدن به اپیزود شانزدهم، نوع بدن سازیشان اشتباه بوده و بیشتر پس از شنیدن اپیزود شانزدهم دچار گرفتگی عضلات افکار شدند .
جان کلام:به نظر من بین قسمت پانزدهم و شانزدهم یک قسمت ،آنهم قسمتی شاداب و همگون با روزمرگی هایمان با همان عمق کمی بیش از معمول نیاز بود …این را بیان کردم چون دوستتان دارم و از این همراهی بسیار لذت می برم اما گفتم تا ،مبادا کسی از این هم مسیری جا بماند
سلامت و پایدار باشید
جناب دنیاگرد راد
سلام
اول: از همراهی همیشگی شما ممنونم و خوشحال، صدالبته خوشحالتر از مباحثه و مداقه جمعی در مباحث
دوم: در اپیزود شانزدهم، به رغم تمام تلاشی کردم، به نظر میرسد موضوع آنچنانی که باید برای مخاطب واضح بیان نشده است. اگرچه حتما بخشی از ماجرا به نارس بودن و کاستی در تسلطم به موضوع بر میگردد اما بخش بزرگی از ماجرا به سبب دشواری موضوع است. صحبت ما در مورد سرفصلی است که حتی یالوم معتقد است از عهده فهم آن بر نیامده. موضوع از مبحثی است که سارتر با اطمینان آن را بر اساس تعالیم هایدگر تبیین میکند و در پاسخ هایدگر نامهای مینویسد به این مضمون که اصلاً سارتر مبنای تفکر هایدگر را متوجه نشده. طبعا گفتگو از چنین صحبتی در یک پادکست چند دقیقهای دشوار است
شاید طرح محتوای اپیزود شانزدهم کمی بلندپروازانه یا ناصحیح بود اما از سوی دیگر، دلم نمیآمد در تقسیم آنچه در ذهن دارم بخل بورزم
از همراهی دقیق و عمیق شما متشکرم
سپاس واقعا از همراهی انسانک خوشحالم و از شما که اینقدر صمیمی و شفاف سخن می گوئید سپاس گذارم..پایدار باشید.
با سلام و احترام
از اینکه با انسانک آشنا شدم بسیار خوشحالم مطالب و صداتون بسیار دلپذیر است. براتون آرزی موفقیت روز افزون دارم
سلام
محبت شماست
قدردان همراهیتان هستم
سلام مجدد!
میشه یه بار از هانا آرنت بگید …؟
به علاوه این که کاش امشب اپیزود جدید آماده بود! البته در این که قطعا زحمت زیادی میبره و وقت و حوصله و تامل زیادی میخواد شکی نیست منتها اصل قضیه اینه امشب انقدر حالم دگرگون بود که تنها چیزی که وقتی بهش فکر می کردم حالم رو خوب می کرد انسانک بود.
میرم دوباره پادکست ها رو گوش بدم …
امیدوارم زودتر قسمت جدید هم بیاد تا موتور ذهنمو روشن تر کنه
دم شما کماکان گرم ^_^
سلام
راستش خیلی سعی میکنم به موقع برسه و تقریبا حد فاصل دو اپیزود بی وقفه مشغول برنامه ریزی و نوشتن و ضبط هستم اما وسواس در محتوا اجازه نمیده به برداشت اول اکتفا کنم و بارها و بارها کار تکرار میشه. همه سعیم رو میکنم که به پنجشنبه برسم
غیر از این بود انسانک انسانک نمی شد :))
عالیه در هر صورت که کیفیت فدای کمیت نمیشه ^_^
خداقوت
سلام جناب حسام الدین ایپکچی
چطورید ؟
سالهاست که نوشته هاتون رو میخونم و بارها و بارها طی این مسیر گمتون کردم و باز جای دیگه پیداتون کردم و هر بار بیشتر حس کردم که چقدردوست دارم ازتون یاد بگیرم.
بالاخره حوصله کردم و پادکستتون رو هم شروع کردم هنوز اپیزود چهارم هستم و فقط اومدم بگم متشکرم .
سلام 🙂
بله خاطرم هست
بیشتر از یک دهه
خوش آمدید …
چطوری چراغ روشن کنیم؟ اصلا اون چراغ چیه ؟ کجاست؟ آیا درمان ما به همین راحتی روشن کردن چراغه
سلام
اول: از کجای کلام برداشت کردید که چراغ روشن کردن کار ساده ای است؟
دوم: آیا درد وجودی مترادف «مرض» است که نیازمند درمان باشد؟
عرض سلام خدمت رفیق عزیزِ ندیده:
من بعد از خوندن ۹ اثر از جناب اروین یالوم دقیقا با نقدی که شما داشتین مواجه شدم، البته تا الان و امروز که پادکست رو شنیدم گمان میکردم دچار توهم شدم…
اما…
با رفتن سراغ آثار استاد و دوستِ اروین یالوم یعنی “رولو می” کاملا ادراک و احساسم آرام گرفت. در واقع جملات پایانیِ پادکست شما تطابق بسیار زیادی با کتاب “انسان در جستجوی خویشتن” از رولو می داره.
سپاس فراوان بابت “وجودتون” جناب ایپکچی
سلام عزیز
بله، هم برداشت هستیم
من بارها در دلم ارزو میکردم کاش سرکار خانم دکتر حبیب، اول کتاب هستی رولو می رو ترجمه میکردند و بعد کتاب روان درمانی اگزیستانسیال یالوم رو تا ما هم به همین ترتیب بخونیم.
یالوم، قطعا یک داستانسرای قابل و بسیار توانمند هست
جسارت میکنم و تحلیلی میکنم تا حدی شخصی، که خودم تمایلی به نشرش ندارم و صرفا تحلیلی به جانب یک دوستِ…
تاکید بر جمله “یالوم، قطعا یک داستانسرای قابل و بسیار توانمند هست” به نظر دو پیغام به همراه داره،
یکی پیغامی برا بنده از سمت شما که نگرانید ارزش استاد نزد شنونده پادکست کمرنگ نشه،
و دومی به نظر میرسه به سمت و جهت ناخودآگاه خودتون باشه،،، این حس منتقل میشه که هنوز یک جایی از استاد دلگیر باشین، ولی با تمام توان سعی در حفظ ارزششون داشته باشین،،،
سلام
تعبیر داستانگو یا داستان سرا برای جناب یالوم ابدا از باب کوچک نشان دادن نیست و این تعبیری است برخاسته از آثار و مقالات او. و اساساً داستانگویی مهارت و یا حتی رسالت بزرگی است که یالوم به خوبی از پس آن برآمده. اما صرفاً در مقایسه با یک فیلسوف تراز اول (نظیر هایدگر) یالوم مرجع سطح اول نیست و البته خودش هم مدعی چنین جایگاهی نیست کما اینکه در مقدمه روان درمانی اگزیستانسیال از پیچیدگیها و نافهمیدگیهای «هستی و زمان» گفته و گلایه کرده. عرض من همانی است که در اپیزود هم سعی کردم بیان کنم. در اگزیسانسیالیست یالوم، رابطه میان انسان و هستی برای من گنگ بود و لااقل من نتوانستم از زبان یالوم به درک عمیقی پیرامون «هستی» برسم. این را هم در قالب سوال عرض کردم نه نقد.
متشکرم از همراهی
خیلی با پادکست هاتون ارتباط برقرار میکنم و معمولا بیش از یکبار به هرکدوم گوش میدم اپیزود پانزده و شانزده برای من همزمان بود با خواندن کتاب خیانت از پایولو کوییلو و هردو اینها در مورد نوعی تنهایی بودن از حس هیجانی که در مورد موضوعی فکر میکنم و کشف میکنم خیلی لذت میبرم ممنونم ازتون
اغلب لبخندی بر صورت و کلمه ای حاکی از دلگرمی بر زبان داریم چون هیچکس نمی تواند تنهایی اش را برای دیگران شرح دهد مخصوصا وقتی جزو کله گنده ها و از ما بهتران باشیم.اما این تنهایی وجود دارد و بهترین پاره های وجود مارا می خورد.چون ما باید برای ابراز شاد بودن از تمام انرژی مان استفاده کنیم.اگرچه هرگز قادر نیستیم خود را فریب دهیم پافشاری می کنیم ایستادگی می کنیم.هر صبح فقط غنچه های رز را نشان می دهیم و ساقه ی خارداری را که به ما آسیب میزند پنهان نگه می داریم ساقه ای که ما را از درون زخمی می کند.
#خیانت #پایولو کوییلو
وقتی احساس من شبیه احساس کسی نیست مطلقا هیچکس نمی تواند بفهمد درونم چه میگذرد نه جادوگر نه روانپزشک و نه حتی همسرم.این یعنی تنهایی.حتی اگر کسانی که دوستم دارند و به من اهمیت می دهند دورم را پرکرده باشند و برایم بهترین هارا بخواهند.ممکن است آنها به من کمک کنند,فقط به دلیل اینکه تحساسی شبیه به من دارند تنهایی!
#خیانت #پایولو کوییلو
سلام، خیلی ممنون از تایمی که برای این پادکست اختصاص میدیم، بسیار لذت بخش هست برای من گوش دادن به تحلیل های جنابعالی
میدونید این همه تشویش بخاطر این وجودجسمی ماست نه وجود روحی!خدا در سوره بلد آیه چهارم گفته ما انسان رو در سختی آفریدیم!این سختی بخاطر وجودجسمی ماست و اگر روح بودیم و جسمی نداشتیم مثل خدا میتونستیم نحو خلق شدن خواستههای خودمون رو ببینیم !!خدا نمیخواسته که ما عذاب ببینیم اون فقط میخواسته به قول شما چراغ رو روشن کنیم ولی در مذهب میگیم توکل کنیم..ما فقط خواستههایی داریم و نمیدونیم شاید کسانی در فلوریدا و یا افغانستان و شاید استرالیا دارن معاملاتی رو انجام میدن ک ما به خواسته خودمون برسیم و اگر این وجودجسمی رو نداشتیم چه بسا اینها رو میدیدیم و شاید دنیا به گونهای دیگه بود..
شاید گستاخانه حرف زدم اما این اعتقاد یه دختر ۲۰ ساله هستش..خوشحال میشم اگر نقدی باشه که بشنوم..
اگر مستقل اندیشدن و ابراز تفکر گستاخی باشه، این بهترین گستاخی است که یک انسان میتونه مرتکب بشه
سلام بر شما
همه این گزارهها قابلیت تامل و پرسشگری دارند و حتما هرچه تامل کنیم میتونیم با برداشتهای متنوعی برسیم. گزارههایی مثل:
نسبت دادن سختی فقط به بعد جسمی انسان و یا کشف اراده خداوند و معنای اینکه میگیم خدا چیزی رو میخواسته یا چیزی رو نمیخواسته
مفهوم توکل و نسبت اون با اراده انسان
و…