۵۶ – مراقبت – مقاومت
چه باید کرد؟ از خودم مراقبت کنم یا در برابر دشمن مقاومت کنم؟ آیا ماندن، مقاومت است؟ آیا همه آدمها برای مراقبت، باید عملکرد مشابهی داشته باشند؟
در چهارمین اپیزود از پادکست انسانک سپید (با موضوع تابآوری) به نسبت مقاومت و مراقبت پرداختهام. در این اپیزود از هنرمندی همایون شجریان نیز بهرهبردهام تا کلام به آوای ایشان آراسته شود. برای تبادل نظر در مورد این اپیزود میتوانید به پست اختصاصی آن در سایت انسانک مراجعه بفرمایید.
متن کامل اپیزود پنجاهوششم |
انسانک را میشنوید به روایت من، حسام ایپکچی. اهل زمان، سلام بر شما. خوش بشنوید اپیزود پنجاهوششم از پادکست انسانک را.
مقاومت یا مراقبت؟ دوگانهای نامعتبر در بحران
تجربیات زیسته با عمقی کمی بیش از معمول، موضوعی است که در انسانک پیرامونش گفتوگو میکنیم و گردونۀ روزگار چنین گردید که جنگ هم از جملۀ تجربیات زیستۀ ما شد. در سه اپیزود پیشین از فصل «انسانک سپید» یا «انسانک تابآوری»، من به سه ساحت از تجربۀ جنگ اشاره کردم؛ از بازنمود جنگ در تن، در زمان و در زبان.
در چهارمین اپیزود از این فصل که میشود اپیزود پنجاهوششم انسانک، میخواهم به یک دوگانه بپردازم؛ سؤالی که شاید برای خیلی از ما پیش آمد، بهویژه برای شهرهایی مانند شهر و دیار من، تهران، که بدون آمادگی ذهنی برای شهروندان این دیار، یکباره خط مقدم شدند.
ما هیچگاه شهر مرزی نبودیم، ما شهر مهیا برای جنگ نبودیم و یکباره خط مقدم شدیم و در یک نیازمودگی و کمتجربگی، با پرسشهایی روبهرو شدیم؛ از جمله اینکه آیا اگر من الان شهر را ترک بکنم، این به معنی فرار است؟ آیا من باید حاضر بمانم و مقاومت بکنم؟ و آیا حضورم به معنای مقاومت است؟ خلاصه اینکه من در این دوراهی مقاومت و مراقبت، باید کدام راه را در پیش بگیرم؟ یعنی باید از خودم مراقبت بکنم یا باید مقاومت بکنم؟
گرچه من این موضوع را به بهانۀ جنگ مطرح میکنم، اما این محدود به جنگ نیست. عرض کردم نبردهای ما متنوعاند. گاه ما برای مراقبت از خودمان دچار دلواپسی هستیم که انگار حتی عزیزترین عزیزان ما مخل این مراقبت از خود میشوند. من باید از خودم مراقبت کنم یا خودم را صرف فرزندم بکنم؟ من باید از خودم مراقبت بکنم یا خودم را صرف والدم بکنم؟ چه تمایزی هست بین ازخودگذشتگی و خودفراموشی؟ آیا این دو یک معنا دارند یا معانی متفاوتی دارند؟ اگر معانیشان متفاوت است، نحوۀ تشخیص ما باید چگونه باشد؟
این سؤال، سؤال بسیار مهمی است؛ اما همچنانکه در بقیۀ اپیزودهای انسانک هم شما شنیدید، من نه بضاعت پاسخ دادن به این سؤالها را دارم نه رسالتش را برای خودم قائلم. چهبسا من منتقد این رویکردم که تصور داشته باشیم یک نفر یک گوشهای، پشت میز، بین انبوهی از کاغذ و کتاب نشسته یا میتواند صفحۀ لپتاپش را باز بکند و پاسخ تمام سؤالهایی را که ما در زندگی به آنها مبتلا میشویم برایمان ارائه بدهد. من اصلاً برای چنین فرضی مصداقی قائل نیستم. چهبسا برخی به این باورمندند. رهبران ایدئولوژیک هستند. مایلاند که سؤالها را از سمت مردم طرح بکنند، پاسخهایشان را هم ارائه بکنند؛ اما من از این تبار نیستم.
خب اگر نه رسالت و نه بضاعت پاسخ به سؤال را دارم، چه کار میخواهم بکنم؟ از من فقط این برمیآید که پرسش را تشریح بکنم. یعنی کارکرد من در این اپیزود این است که پرسش دوگانگی و انتخاب بین مراقبت و مقاومت را کمی روشن بکنم و فرصت اندیشیدن به آن فراهم بشود. به این قصد، چند دقیقهای خدمتتان عرض دارم و نکاتی را تقدیم میکنم.
[موسیقی ـ جهان ستم | همایون شجریان]غباریم، زحمتکش بادها
غباریم، زحمتکش بادها
به وحشت اسیرند، به وحشت اسیرند، آزادها
اولین نکتهای که لازم میدانم خودم و شما را به آن توجه دهم برای اینکه سؤال در ذهن ما روشنتر باشد، این است که در مواجهه با دوگانهها و دوآلیتهها، «این یا آن»، «از این سمت بروم یا از آن سمت بروم»، اولاً به اصالت و صحت این دوگانگی فکر بکنیم. آیا واقعاً دو تا گزینه وجود دارد؟ یعنی به فرض اگر که میگوییم اعداد یا زوجاند یا فرد، همین دستهبندی که داریم را آیا در تمام تجربیات انسانی هم میتوانیم تعمیم بدهیم؟ آیا مقاومت و مراقبت از خود با هم مباین هستند؟ یعنی اگر یکی را برداریم، به این معنی است که دیگری را زمین گذاشتیم؟
دقت داشته باشید. من الان به جهت موضوع و ساختار انسانک، دارم فقط در ساحت خصوصی صحبت میکنم. در ساحت عمومی هم این مسئله وجود دارد و قابل اندیشیدن است. آنجایی که شما میخواهی اعلام آتشبس بکنی، میخواهی بهعنوان نهاد عمومی از جمعیت و منابع خودت مراقبت بکنی. آنجایی که فرمان نبرد میدهی، داری روی گزینۀ مقاومت تکیه میکنی. پس این مراقبت و مقاومتی که من میگویم فقط مربوط به ساحت خصوصی نیست. در انسانک، فقط به این ساحت میخواهم بپردازم. در همان ساحت عمومی هم باید این مرحلۀ اولی که عرض میکنم، طی بشود که آیا ما فقط دو گزینه داریم؟
تمایز مراقبت و ازخودگذشتگی
یکی از سوءبرداشتهای رایج این است که فکر میکنیم که مناسبات بینالمللی مثل تیتر کتاب تولستوی است؛ «جنگ و صلح». در صورتی که حد فاصل جنگ و صلح، انبوهی از روابط را میشود تصور کرد. در ساحت روابط بینالملل، کشورها به دوست و دشمن تقسیم نمیشوند. ما با یک طیف روبهرو هستیم که میتواند شامل بر انبوهی از روابط بشود. این را من بیش از این راجع بهش صحبت نمیکنم. پرانتز بسته.
پس اولین قدم این است که آیا من باید یکیاش را بردارم، یا مراقبت را یا مقاومت را، یا من با یک دوگانۀ نامعتبر روبهرویم؟ این تفکیک، تفکیک دقیقی نیست.
چهبسا اولین قدم از مقاومت، مراقبت از خود باشد. یک مثال خیلی رایجی وجود دارد که همۀ ما در هواپیما تجربه کردیم. وقتی که آقایان و خانمهای مهماندار دارند برای ما آداب سفر را توضیح میدهند، تذکرشان چیست؟ میگویند اگر حادثهای رخ داد، شما ماسک تنفس اضطراری را اول برای خودتان، سپس برای دیگری استفاده کنید. یعنی اول شما باید ماسک را به صورت خودتان بگذارید. این یعنی اینکه خودمراقبتی قدم اول مقاومت است. من برای اینکه این گزارهای که عرض کردم به سوءبرداشت ختم نشود، سه چهار تا نکته را خیلی کوتاه عرض میکنم.
نکته اول
نکتۀ اول این است که بین مراقبت از خود و فدا کردن دیگران برای آسایش خود تمایز قائل باشیم. اینکه ما از خودمان مراقبت میکنیم یک بحث است. اینکه دیگران را پامال بکنیم که خودمان در آسایش باشیم، یعنی ترجیح بدهیم آسایش خودمان بر دیگران را، این بحث دیگری است. در پیدا کردن مصادیقش و در حل مسئله باید این را توجه داشته باشیم که کدام یکی از این دو تا رخ میدهد. این نکتۀ اول.
نکته دوم
نکتۀ دوم که بسیار مهم است، این است که خودفراموشی مترادف ازخودگذشتگی و ایثار نیست. اینکه کسی خودش را از یاد برده باشد، مراقبت از خود و عزت خود را اصلاً باخته باشد و بعد ما تصور کنیم که چنین فردی میتواند ازخودگذشته باشد، یعنی اینکه مفهوم ازخودگذشتگی را به درستی درک نکردیم.
من دعوت میکنم از شما که به تمایز خودفراموشی و ازخودگذشتگی فکر بکنید و برای اینکه این فکرکردن در دسترس باشد، با یک مثال عرض میکنم. شما به چه چیزی میگویید هدیه دادن؟ آیا اگر کسی چیز بیارزشی، دورریختنیای را به ما پیشکش بکند، ما قدردانش میشویم؟ یا هدیهدادن یا بخششکردن در جایی معنا پیدا میکند که چیزی ارزنده از جانب ما مورد چشمپوشی قرار بگیرد و آن را در اختیار دیگری قرار بدهیم؟ کدام یکی از اینها ارزشمند است؟ اصلاً صرفنظر کردن از چیزی که ارزندگی ندارد که میشود دفع زباله. اینکه کرامتی درش نیست، تازه زحمتی هم به دوش دیگران اضافه میکنیم، در بندهای بعدی میگویم برایتان.
آنی که اسمش میشود ازخودگذشتگی، وقتی است که خودمراقبتی پاس شده باشد و من به این جمعبندی برسم که این خودی که من دارم ازش عبور میکنم برای خودم خیلی عزیز است. من روی چشمهایم نگهش داشتهام. من عمری مراقبت کردهام از این «من» که «من» شود؛ اما من از این «من» میگذرم برای تو. اینجا ارزش پیدا میکند. پس این هم نکتۀ دوم؛ تمایز بین خودفراموشی و ازخودگذشتگی.
نکته سوم: خودخواهی در غفلت از مراقبت
نکتۀ سوم این است که در بسیاری از موارد، عدم مراقبت از خود، نهتنها ازخودگذشتگی نیست بلکه خودخواهی است. کسی که خودمراقبتی را رعایت نمیکند، در واقع تکلیف مراقبت از خود را به دوش دیگران انداخته. در بلاهای جمعی، بحرانها، در حوادث غیرمترقبه، در جنگها، بسیاری از آدمها میتوانند با مراقبت از خود، باری از روی شانههای تیم امداد و درمان بردارند. یادتان هست در زمان پاندمی کرونا که رعایتکردنها چقدر جریان امداد را تسهیل میکرد، بیمبالاتیها چقدر تیم درمان را گرفتار میکرد؟ بنابراین، غفلت از مراقبت، نهتنها ایثار نیست، نهتنها فضیلت نیست، بلکه در بسیاری از موارد از جنس خودخواهی و بیمسئولیتی است. این هم نکتۀ سوم.
نکته چهارم
اما چهارمین و آخرین نکته در این موضوع، توجه به کلیدواژه و مفهوم مهرورزی است.
اگر مقاومت را بهعنوان نگهداری و حفاظت از مهر و فضایل انسانی بدانیم، خب ما خودمان هم در همین فضایلیم. بین مهرورزی جمعی و مهرورزی فردی تناقض وجود ندارد که اثبات یکی، ابطال دیگری باشد. تضاد و تنوع هست، تفاوت هست، مغایرتهایی هست؛ ولی نمیتوانیم بهعنوان پیشفرض بگوییم که هر آن کسی که به خودش مهرورزی نمیکند، لزوماً به جمع مهرورزی مینماید.
این گزاره، گزاره درستی نیست. موقعی که میخواهید تحلیل بکنید که من الان باید بروم یا بمانم، نگاه بکنید ببینید خب این الان چه قسمی از مهرورزی دارد تلقی میشود. اگر من متصدی یک خدمت عمومی باشم و رفتنم، جمعی را به گرفتاری بیندازد، تحلیلم خروجی مشخصی دارد. اگر خدماتم را بتوانم از راه دور هم ارائه بدهم و چهبسا آسیب ندیدن من به معنی اضافهنشدن یک رنج و یک مشکل به مشکلات تیم درمان و امداد و نجات و امثال آنها باشد، تصمیمم طوری دیگری خواهد بود.
باید بر مبنای اینکه کدام تصمیم با مهرورزی منطبق است، گزینۀ مطلوب را انتخاب بکنیم. دراینصورت احتمالاً در حل مسئله موفق خواهیم بود. این بخش را من اینجا میبندم و برویم به سراغ بخش بعدی عرایضم.
[موسیقی ـ جهان ستم | همایون شجریان]جهان ستم، چون نیستان، پر است
ز انگشت زنهار فریادها
بنالید بنالید ای سرو و شمشادها…
درک موقعیت
در مبحث مراقبت، یکی دیگر از سرفصلهایی که بسیار حائز اهمیت است، درک موقعیت است. من برای اینکه فهمم از موقعیت را خدمت شما بگویم، باید آن را از واقعیت متمایز بکنم. ببینید، ما پرتابشده در میان انبوهی از وقایعیم. یعنی اطراف ما بسیاری از چیزها هست که ما در آنها مشغول هستنیم و حاصل انتخاب ما هم نبوده. به تعبیری که هایدگر میگوید، ما وسط این واقعیتها پرت شدیم. من به این قسمت از ماجرا میگویم واقعیت.
خب، اما نسبت برقرارکردن بین «من» و واقعیتهای پیرامون، این دیگر موقعیت است. یعنی اینکه من انتخاب بکنم که چه نسبتی، چه موضعی و چه جایگاهی نسبت به این وقایع داشته باشم، این دیگر حد و حدیش دستکم به انتخاب من است.
یکی از مسائلی که در اخلاق مراقبت یا در حکمت مراقبت مطرح میشود، این است که من موقعیتسنجی بکنم، بدانم اکنون باید در کجا بایستم. این تذکر را به این جهت عرض میکنم که چند دقیقه جلوتر برای شما از مسئلۀ آسیبپذیری میگویم؛ اما لازم است که در مذمت آسیبطلبی بگویم. این رجزخواندن و طلب آسیبدیدن برمیگردد به خیلی از گرههای درونی. یکیاش، نه لزوماً همهاش، یکیاش شهوت قهرمانی است. شهوت قهرمانبودن، ما را همواره بهسمتی حرکت میدهد که بشویم موضوع روایتهای دیگران.
من الان نمیخواهم در مورد این بحث قهرمانی و شهوت قهرمانی صحبت کنم، اما منبع میگویم خدمتتان. اگر مشتاق بودید، مطالعه بفرمایید کتاب «ترس و لرز» سورن کییرکگور را. آنجا مفصل توضیح میدهد که چرا ابراهیم نمیخواست قهرمان بشود؟ چرا او شوالیۀ ایمان است اما قهرمان نیست؟ قهرمانی قاعدۀ دیگری دارد.
تحلیل موقعیت، سلاحی در برابر آسیبطلبی
یک مثالی بزنم برایتان که موقعیت را در آن بتوانم بهتر تبیین بکنم. شما فرض بفرمایید که یک زنجیر طلا دارید. عقلاً، عرفاً، شرعاً این تحت تملک شماست. مال شماست. حالا شما این زنجیر طلا را با خودت ببر توی یک منطقهای از شهر که ناامن است، درحالیکه میدانی اینجا جولانگاه دزدهاست. بعد این زنجیر را دور انگشتت بتابان، بلندبلند هم عربده بکش، رجز بخوان. هی بگو: «من میخواهم ببینم کی میتواند این زنجیر را از دست من دربیاورد. این حق من است. این مال من است.»
خب، حالا ازقضا بزند و یک ازخدابیخبری هم بیاید و این زنجیر را از دست تو دربیاورد. بعد از این چه روایت میکنی؟ آیا فقط باید سهم این واقعه را گذاشت بر دوش آن دزد حرامی که آمده این را از دست تو گرفته؟ یا علاوهبر آن، بیکفایتی و بیتدبیری تو هم این وسط سهمی داشته؟ تو خودت را در موقعیت آسیب قرار دادی.
چرا این اتفاق میافتد؟ عمدتاً بهخاطر ضعف ما در تحلیل موقعیت است. ما اگر نتوانیم موقعیت را حل بکنیم، انبوهی از روشهای حل مسئله را از دست میدهیم و فقط در تکرار رفتارهای کسانی متوقف میشویم که بهنظرمان آن فرد قهرمان است؛ چون خودمان روش حل مسئلۀ دیگری نداریم. به همین خاطر است که من عرض میکنم در مراقبت، کلمۀ «موقعیت» را به شما یادآوری میکنم. من الان در جایگاه این نیستم که یک پاسخ به شما بدهم. فقط دارم میگویم اگر دارید به مسئلۀ مقاومت و مراقبت فکر میکنید، این جنبهها را ببینید. از جمله موقعیت را هم تحلیل بکنید.
</p>
از آنجایی که ما زادۀ سرزمینی هستیم که عقبۀ دینی و ایمانی دارد و بسیاری از شما عزیزانی که دارید این دقیقهها را میشنوید، مبتنیبر الگوهای ایمانی تصمیم میگیرید، من این تذکر و اشاره را هم اضافه میکنم به توضیحاتی که عرض کردم. ببینید، در اپیزود «آداب حقطلبی» هم من این را اشاره کردم. شما مجموعهای از افراد را دارید که بهعنوان اسوه و اولیا، آنها را مصون از خطا میدانید و دارید به کردارشان نگاه میکنید.
حتماً به این سؤال جدی پاسخ بدهید که چرا افراد مصون از خطا [این مقدمه یک] رفتارهای نامشابه دارند؟ این نشان میدهد که ما لزوماً یک «درست» نداریم، بلکه «درست» در تناسب با موقعیت است. به همین خاطر شما در این تحلیل، رفتار جنگ میبینید، صلح هم میبینید. حضور مداوم میبینید، هجرت و رفتن هم میبینید. ترک سازش و حبس بلندمدت و اسارتهای سخت و مدید میبینید، سازش و ولیعهد سلطان ظالم شدن را هم میبینید.
خب این تنوع، با آن مقدمهای که مفروض دارید در حل مسئله که تمام این انتخابها، انتخابهای بیخطایی است، نشان میدهد که اگر آن مقدمه صادق باشد، یعنی گزینۀ درست نهتنها متنوع است بلکه گاهی میتواند متضاد «درست»های دیگر باشد. این را عرض کردم برای اینکه اهمیت تحلیل موقعیت
را خدمتتان بگویم.
عزیزانی هستند که رواندرمانگرند. من این سروران ارجمند را دعوت میکنم پیشاپیش راجع به رواندرمانی پس از جنگ مطالعه داشته باشند؛ چون حجم زیادی از مراجعات بعدی شما در این موضوع است. از جمله سرفصلهایی که در رواندرمانی پس از جنگ بسیار کمک میکند، توجه به همین تحلیل موقعیت است. افرادی میتوانند زودتر خودشان را ترمیم بکنند که نسبت بهتری با واقعیت برقرار کردهاند و این نسبت برقرارکردن با واقعیت، مهارتی است که ما تحت عنوان «موقعیت» به آن میپردازیم و من دعوت میکنم دوستان اهل تحقیق و پژوهشم را که در این سرفصل بیشتر توجه و مطالعه داشته باشند. خب، این هم از بند اخیر و بروم به سراغ قسمت پایانی این اپیزود.
آسیبپذیری، گشودگی یا ضعف؟
نسبت مراقبت و مقاومت میتواند موضوع بحث باشد و خیلی بیش از این چند دقیقهای که من دارم طرح موضوع میکنم، باید به آن پرداخته بشود؛ اما علاوهبر آن چیزهایی که پیش از این گفتم، دو تا عبارت را هم میخواهم در بخش پایانی این اپیزود خدمت شما عرض بکنم و دعوت بکنم که به آنها فکر بکنیم.
عبارت اول، آسیبپذیری است. آن چیزی که با شنیدن واژۀ آسیبپذیری به ذهن ما میآید، اغلب نزدیک به واژۀ «ضعف» است. انگار ما یک کاستی داریم، یک نارسایی و نقصی داریم. این نقص، ما را در برابر رخدادهای بیرونی متحمل آسیب میکند و در این مقطع، ما به آن میگوییم آسیبپذیری. من عرضم این نیست که این تعریف درست نیست. عرضم این است که درست یکی نیست، بلکه ما «درست»ها داریم و در کنار این «درست»، من میخواهم یک «درست» دیگری هم خدمت شما پیشنهاد بدهم. از یک زاویۀ دیگری هم ببینیم. به تعبیر دقیقتر، آشنازدایی بشود از واژۀ آسیبپذیری. وقتی به تو میگویند که «میدانی آسیبپذیر یعنی چه؟» زود نگوییم «آره. آره میدانم، یعنی…» و آن چیزی که قبلاً میدانستیم را بگوییم؛ بلکه دوباره تجدیدنظر بکنیم در این اصطلاح و این واژه.
خب، اگر ما تکیه را در اصطلاح «آسیبپذیر» بهجای اینکه روی «آسیب» بگذاریم، روی «پذیرش» بگذاریم؛ یعنی بگوییم آسیبپذیری، نحوی از پذیرشگری است. دیدید شیب کلمه طوری شد که پذیرش در قله قرار گرفت. خب، آن وقت این روش فکر را میتوانیم پی بگیریم که پذیرش چه چیزی؟ در این معنا، آسیبپذیری اشاره به ضعف ندارد بلکه اشاره به گشودگی دارد. من آسیب میبینم و میپذیرم که آسیب میبینم. جنگ ناخوشایندترین تجربۀ جمعی است که گروهی از انسانها میتوانند برای گروه دیگری خلق بکنند. این فضا، فضای آسیب است. من آسیب میبینم و میپذیرم که در فضای آسیبزا، من آسیب میبینم.
برای چه دارم این را عرض میکنم؟ بهخاطر اینکه وقتی از یک سو به اهمیت مراقبت دارم تأکید میکنم، دچار یک وسواس و افراطی نشویم که تصورمان این باشد که مراقبت یعنی انکار آسیب. گاهی آسیبپذیری، خودش یک ضلعی از اضلاع مراقبت است. من میدانم آسیب میبینم. در اینجا معنای درست مراقبت این است که به بازتابهای این آسیب گشوده میشوم، کتمانش نمیکنم. من ترسیدم. من خشمگینم.
یکی از جملاتی که من این روزها برای خودم یادداشت برداشته بودم، این است که در جواب «چطوری؟» نمیتوانم بگویم چطورم. من همۀ «طور»های ممکن با هم هستم. یعنی وقتی که دارم از خوشحالی میگویم، توش اضطراب هست. وقتی دارم از غم میگویم، توش خشم هست. انگار که تمام «طور»ها در هم تنیده میشوند؛ آنقدر فاصلۀ تجربهها کوتاه است و شدت و غلظتش زیاد. در این معنا، آسیبپذیر به معنی گشودگی بر این وضعیت است. وقتی که پذیرفتم این آسیب را، حالا میتوانم تدبیرش کنم بهجای اینکه انکارش کنم. آسیب را مقدمۀ ترمیم بدانم بهجای اینکه بهانۀ تحقیر بدانم و هی بخواهم بپوشانمش. پس عبارت اول، آسیبپذیری با تکیه بر پذیرش است. امیدوارم کوتاهی توضیح من مانع از این نشده باشد که مطلب به شما منتقل بشود و زمینۀ فکر برای شما هم فراهم بشود. این عبارت اول.
آیین فردی مراقبت و مقاومت
عبارت آخری که میخواهم خدمت شما عرض بکنم، مسئلۀ اصالت در مراقبت است. مراقبت از جایی به بعد نیازمند به آیین فردی است. این جمله تکراری که من برای خودم زیاد میگویم، الان هم برای شما میگویم که ما باید آیین نجات خودمان را بلد باشیم. ما باید آداب مراقبت از خود را بیاموزیم. ما باید آیین زیستن و قانون زیستن شخصی داشته باشیم. چرا این را عرض میکنم؟ بهخاطر اینکه حد معقول برای مراقبت، بین آدمها متفاوت است. مراقبت تابع توان است و توان متکثر است. نه فقط آدمی با آدم دیگر توانهایش متفاوت است، بلکه در خود من هم ساحتهای متنوعی از توان وجود دارد. توان هم فرد به فرد متفاوت است هم در یک فرد متنوع است.
میتوانم اپیزود را با این توضیح تمام بکنم که جنگ اگرچه یک تجربۀ عمومی است، اما درونش انبوهی از نبردهای فردی وجود دارد. شما در دل این مهلکۀ جمعی، مراقبت و مقاومت فردی خودتان را باید تعریف بکنید. موضوع این نیست که من چنان زندگی کنم که در دید دیگران مقاوم دیده بشوم. من قرار نیست از تصورات دیگران مراقبت بکنم. من قرار است از خودم مراقبت بکنم و چنانکه اصالت من راهنمایی میکند، مقاومت بکنم و این نیاز به تأمل دارد، نیاز به همانطور که عرض کردم، رسیدن به آیین مراقبت فردی و آیین نجات فردی دارد.
این اپیزود را با یک آرزو و درخواست به پایان میبرم. درخواست این است که مراقب خودتان باشید و آرزویم این است که آداب مراقبت فردی خودتان را کشف بکنید؛ چنان مراقبتی که خودش گام اول و زیربنای محکمی برای مقاومت باشد.
[موسیقی ـ جهان ستم | همایون شجریان]ای غم! نمیدانم
روزِ رسیدن روزیِ گامِ که خواهد بود اما
در این کابوس خونآلود
در پیچوتاب این شب بنبست
بنگر چه جانهای گرامی رفتهاند از دست…


دیدگاه!
اکنون ، اینجا در موقعیتی که واقع شدم، نمی تونم دیدگاه خاص خودم رو داشته باشم. انگار گاهی دیدت به تمام دنیای درون و بیرون کور می شود یا ضعیف!
دلم می خواد با شجاعت و جسارتی که یک قهرمان برای گذر از خط پایان تلاش می کنند، تلاش کنم ولی خیزید و خز آرید که هنگام خزان است ، باد خنک از جانب خوارزم وزان است.
به یاد تله ای افتادم که از آن تاجی ساخته بودم، نه برای سری و سروری ، که برای پاهایی که از رفتن و آمدن های بیهوده خسته ست و خسته…
دیدگاه شما ستودنی ست ، اما انگار گاهی نوشدارو پس از مرگ سهراب خوش است و شیرین.
این هم یک مدل از تمام مدل های که می شود داشت .
گرگ به آمایا! گفت معلوم نیست ابرها کی از راه می رسند ، باید از فرصت استفاده کرد .
امروز شاید نه ابری ترین روز زندگی ام باشد ، اما …
چقدر گشنمه!
مقاومت یا مراقبت, مسأله این است 😶🌫️
هر کدامش در جای خود نکوست. ولی می شود باهم تلفیقش کرد و مقاربت کرد ! مقاربت با هر آنچه که تو را دور می کند از از از از از ؟! از عظم البلاء!
سیروس برای خرید به آنسوی جنوب شهر ، سمتِ بهشتِ زهرا راهی ست . خوشحال بود وَ چقدر از خوشحال بودنش خوش حالم. مهم نیست حالم خوب ه یا بد ، وقتی حال کسی را خوب و خوش می بینم ، از صمیم قلبم خوشحالم.
اگر هرکسی امروز و روزهای بعد ازین حالش خوب و خوش است ، کاش فقط به من بگوید : سلام اعظم ، من حالم خوبه ، تا من بهش بگم چقدر از شنیدن این جمله خوشحالم.
راستی حال تو چطور است ؟
برای جهان حال خوش می خواهم چه با مقاومت چه بی مراقبت… این یعنی مقاربت با همان خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است…
متاسفم
لطفن منو ببخش
دوسِت دارم
ازت سپاسگزارم💙🫂👣🌀🌍⛅