انسان و محیط (6): انسان ِمحاط
صبح روز چهارشنبه بیست و هفتم آذرماه نود و هشت، قبل از آغاز ساعت کار به دفترکارم رسیدهام و جایتان نه چندان خالی، یک چای تلخ دارم که نم نم مزه میکنم و سرم را در کیبورد فرو بردهام و مانند نوازنده ای که فشردن کلاویهها لذت میبرد خودم را در بارش کلمات خیس و با طراوت میبینم
هفته عجیبی گذشته است، آنچنان که گویی اصلا نگذشته است. هفته عجیبی گذشته است، آنچنان که نوشتم و گویی کسی از این هفته برون آمده که فاصله بسیاری دارد با آنکه ده روز پیش مینوشته. تلفیقی از احساسات ناهمگن، گاه در فراز و گاه فرود. هنوز غبار ماجرا ننشسته تا بتوانم آنچه رخ داده را به دقت ببینم فقط میدانم، هفته عجیبی گذشته است و ادامه دادن آنچه پیشتر مینوشتم حالا ساده نیست.
مسیر بحث در باب انسان و محیط |
پرسش آن است که آیا میشود بر محیط، محاط شد؟ و اگر پاسخ مثبت است، راه چگونه است؟ |
آخرین یادداشتم را در باب «شدنی بودن انسان» نوشتم. پرسش آن بود که آیا انسان میتواند محیط خود را در احاطه در آورد یا همواره در چنگال محیط اسیر است؟ علی الاصول موجودی که نِمُو و حرکت دارد میتواند به چیزی جز آنچه اکنون هست برسد. مانند نهالی که ابتدا در پس نردهها رشد میکند اما بعید نیست که در دهها سال بعد بر نرده چیره شود طوری که تنهاش تمام آن نرده را در کام خود فرو برد و شاخههایش از لابلای آن بگذرد و کار برسد به جایی که بگوییم این نرده نیست که درخت را احاطه کرده بلکه درخت نرده را احاطه کرده است.
تعمدا مثال را از نبات زدم که بگویم پایینترین سطح حرکت و رشد میتواند چنین تحولی بیافریند پس آیا انسان از این مزیت بی بهره است؟ پاسخ دور از ذهن نیست، اما آنچه نیاز به تعمق و اندیشیدن دارد مسیری است که بتواند یک انسان را از چارچوب محیط به انسان محاط تبدیل کند. راه چیست؟
تحمیل عزم، بر چرخه محیط |
برای مرور گذشته یادآوری میکنم که در نخستین یادداشت «انسان و محیط» از آن نوشتهام که انسان همچون جنین، مقهور و محصول رَحِمی عظیم به نام تاریخ و جغرافیاست آن گونه که هر کس دارای مختصات عددی خویشتن است. در یادداشت دوم آمد که این مختصات، عدد کاملا منحصر به فرد است آنگونه که هر من عددی مستقل از دیگری است. اما این عدد ایستا نیست بلکه با هر تجربه زیسته و هر مواجهه متحول میشود و لذا انسان را همچون ماتریسی بی قرار دانستیم.
حال راه محاط شدن آن است که انسان به جایگاهی برسد که اراده خود را بر این چرخه تحمیل کند. یعنی تحولات عدد وجودی خویش را نه به حوادث بیرونی بلکه به اراده و عزم درونی محقق سازد. به نظر می رسد کلیات راه مشخص است، انسان باید صاحب عزم باشد که بتواند احاطه بر محیط پیدا کند. جالب است که صاحب عزم بودن، مقامی چنان بلند است که حتی همه پیامبران نیز نتوانستند به آن دست یابند و لااقل در کتاب آسمانی مسلمین تنها پنج پیامبر صاحب عزم شناخته شدند که عبارتند از نوح، ابراهیم، عیسا، موسا و محمد که سلام خدا بر ایشان باد.
انسان محیط بودن |
پس به همین جلمه پایان ببریم این یادداشت را که انسان محاط بودن موکول به عزم است. این اراده است که باید چنان ارتقا یابد که مغلوب اراده محیط نشود بلکه بالعکس محیط را مغلوب عزم خود سازد. در این باره باید بیشتر فکر کنم و بیشتر بنویسم
وقتی صاحب عزم نیستیم چه کنیم؟
چاره روشن است: باید صاحب عزم شویم
وقتی از انسان صحبت میکنیم یعنی با پدیده نسبی روبروییم. به قدر خودمان و به وسع خودمان باید صاحب عزم شویم … چطور؟ مینویسم
ازطبيعت بياموزيم -بي مرزوانتها برمحاط شدن بر فضا ميتازد