47 – زَوالزار
همراهان قدیمی انسانک به خاطر دارند که در سال نخست انسانک (اپیزودهای دوازدهم و چهاردهم) پیرامون ملال صحبتهایی داشتم و بهطور مشخص از «ملال زوجیت» صحبت به میان آمد. امروز با گذشت نزدیک به سه سال از آن روزها، مجال بیشتری برای اندیشیدن داشتهام و سوی متفاوتی از ماجرا به نظرم از قلم افتاده است که در این اپیزود تقدیم شد. در اپیزودی که خواهید شنید در نقد تبیین ارائهشده از نظر شوپنهاور درباره ملال (نه به معنای ردّ بلکه به قصد افزودن بر آن) چند دقیقهای عرض داشتم و مطلب در ادامه سه اپیزود اخیر و با اتکا به اهمیت «ذره» و «جزئیات» ساخته و پرداخته شده.
اپیزود چهلوهفتم انسانک مزین است به شعر و صدای دو هنرمند فقید؛ مهدی اخوانثالث و احمدرضا احمدی. همچنین از موسیقی ایوان مدائن (آلبوم از دور تا نزدیک) و اندوه هزارساله، به هنرمندی محمد دارابیفر بهره بردهام.
چه کاور تامل برانگیزی …
بی صبرانه منتظر این اپیزود هستم …
قسمت زیبایی بود و موضوع بحث زیاد داشت
فقط یه سوال اقای ایپکچی اینکه در چند تا قسمت پادکستتون گفتین که زوال هست یا دلایلی هست که به ملال میرسه ادم
خیلی خوشحال میشم اگه در مورد عکس این موضوع حرف بزنید
برای مثال چه چیزی باعث میشه این اتفاق نیوفته
اینکه ترس از زوال نداشته باشیم
یا اصلا دلیل بنیادیش چیه که انسان همیشه رو به زوال میره
وقتی شنیدم ، نظرم را خواهم داد …
ولی نشنیده ، یقین دارم ، خوبه … همین.
سلام.روزتون بخیر
جناب حسام…شماهدیه تولدم هستین
خداراشکر بابت بودنتون
با احترام و قدردانی از زحمات اندیشمندانه جناب استاد – تعجب می کنم از اینکه اندیشمندانی چون ملکیان؛ سریع القلم ؛ رنانی؛ زیبا کلام و…. شما عزیزان در این کشور وجود دارند اما هنوز انجماد ایدئولوژیک در ایران حکم می راند
سلام و عرض ادب.بینهایت ممنونم از زحمات شما بابت بالا بردن آگاهی جمعی
درود جناب ایپکچی
بزرگوار ممنون میشم در کانال اطلاع رسانی کنید اگر قراره جایی حضور داشته باشید که بتونیم شرکت کنیم
مخصوصن ما که چند ساله از اپیزود نخست همراه شما بودیم
دوازده سالی هست انجمن کافه کتاب رو داریم و خوشحال میشیم اطلاع رسانی بشه و حداقل اهالی کتاب هم حضور داشته باشند
سلام-،آزادى-معاشرت بادوستان-حظ شادى…. نتنها كه ملال اورنيست بلكه مانند هوا وغذاست ….ولي دوسويه بايد… بي منت مبادله كن
سلام اقای ایپکچی
من ایمیلی از شما اگر ممکن است می خواستم
سلام
Hesam[at]ipakchi.ir
استاد جانم سلام
الان حسب اتفاق اپیزود ۱۴ ملال زوجیت رو داشتم گوش میدادم
صدای شما من رو برد سال دوم دبیرستان وقتی پای تخته معلمی کردین من شاگردی
و چقدر خوبه که این داستان تکرار میشه شما معلم و من شاگرد
خیلی استفاده کردم
سپاس بیکران
اقای ایپکچی سلام وقتتون بخیر من خیلی وقته دچار اسفتگی ذهنی شدم و همه چی برام شده سوال انگار هیچی نمیدونم انگار همه چی یه معنی خاصی داره و من نمیدونم چیه ولی چیزی که خیلی ذهنمو درگیر کرده فعلا معنی خوب و بد . اصلا خوب یعنی بد چیه؟ چرا اگه یه چیزی خوبه باید ماهم خوب باشیم و بالعکس اگه امکانش هست در مورد خوبی و بدی خیلی دوست دارم بدونم
سلام و وقتتون بخیر
در ابتدا باید تشکر کنم از قلم شیوا و بیان گیراتون که همه جوره آدم رو میخکوب میکنه.
دوم میخواستم بدونم آیا امکان ارسال متنهامون به شما وجود داره؟
تجربه زیسته شخص دیگری رو بخونین و پادکست کنین؟
احسان ایپکچی عزیز که هر بار با شنیدن پادکست هایت گوشم رو به موبایل می چسباندم که متوجه فامیلی ات شوم و شاید الان که بلاخره تنبلی رو کنار گذاشتم و پادکستت رو سرچ کردم تازه متوجه شدم که هر بار چرا نام فامیلت برام نا مفهوم بود … بر عکس نا مفهومی نام فامیلت تفکراتت را چه شایسته و چه با استدلال قوی و دلنشینی با ما به اشتراک میگذاری… هر بار بعد از شنیدن هر اپیزود احساس میکنم باید شنیدهایم را هضم کنم باید زندگی زیسته و ادراکت را در خودم جستجو کنم و این سکوت تفکری بعد از شنیدن چه دلپذیر است… چقدر می بالم به جوانان سرزمین چون تو که این چنین در زندگی تعمق کرده اید و این چنین جستجو گر هستید…نسل من در تیر 78 مسیر روشنگری اجتماعی اش را شروع کرد و همان موقع احساس میکردم که نمی توان امید بست …. رفتم ولی باز با انرژی بیشتری بازگشتم …که بمانم که بسازم … نسل تو را در کنارمان یافتم در سال 88 و احساس کردم شما جلوتر و با انگیزه تر از ما حرکت میکنید…و امروز با نسل پسرم همراه هستم …. نمیدونم چرا رسیدم به تجربه ی زیسته و شخصی خودم ولی فقط میخوام بهت بگم که این سرزین با داشتن جوانانی چون شما به خود می باله و بگم که تو این چند سال که انسانک رو گوش میدم احساس میکنم دستم را گرفته ای و چه ماهرانه قدم به قدم به استدلالت مرا همراه میکنی …همراهی که بینش ، جستجوگری و تفکر رو هدیه میدهد…. ازت ممنونم و قدردان تمامی تلاشت برای به اشتراک گذاشتن زندگی و تفکر زیسته ات
سلام، تحلیلتان را شنیدم اما هنوز جای سوال دارد، چرا تصور کنیم که ملال از زوال رضاست وقتی اهل تفکریم و نه پابند ایدئولوژی؟! به عبارتی آن رضایت چرا از ابتدا فرض شده تا چنانچه چيزي از آن با تدریج دورافتاد ملال ايجاد شود؟! در حالیکه رضایت در نتیجه تفکر و در پویندگی به دست میآید. با همان مثال دلبری که آوردید اگر بگویم، این نیست که من مرکز عالم باشم و چنانچه هر گردش او بکامم نبود ملال ایجاد کند اینطور که همیشه باید در ملال بود و به نوعی در همان دسته بندی اولی است که پیش برآوردهایی داریم، شاید اگر این را دسته جدیدی در نظر بگیریم بهتر باشد مثل مولانا بگوییم “آهو در طویله الاغ” یا “طوطی در قفس زاغ”، یعنی در جای خود نبودن یا جفت و جور نبودن با کاری یا چیزی یا کسی ملالآور است.
با تشکر از زحماتتون، من پادکست ها رو یکبار گوش می دم و یکبار هم با مراجعه به سایت، می خونم و نکات جالب رو یادداشت می کنم، برخی از قسمت ها متن کاملش نیست، میخواستم بدونم اشکال از سایته یا ندارید؟ مثلا اپیزود ۴، باورمان را زندگی کنیم
و چه زیبا گفت خسرو شکیبایی..
در اوج تمنا…نمیخواهم.
(میلی که در ابتدای مسیر حرکت به سمت زوال بوده و شاید این غایت هر جنس میلی است)
نظر بر این دارم که میل باید از جنس واقعیت و در بستر
آگاهی قصد شود