2 – در نقد عادی شدگی زندگی
اپیزود دوم انسانک با عنوان در نقد عادی شدگی زندگی اولین خروجی انسانک در سال نود و نه است. این اپیزود در روز شنبه دوم فروردین ماه ضبط شده یعنی دقیقا در پایان اولین ماه از قرنطینه خانگی به لطف عالیجناب کرونا. در اپیزود سابق به موضوع ناباوری به عنوان یکی از سه عامل بازدارنده در رسیدن به افق های جدید پرداختیم و این اپیزود به عامل دوم، یعنی عادت خواهد پرداخت.
برخلاف تمام یکماه گذشته که روزها را عمدتا با نشاط و برنامه روزانه سپری میکردم، اول فرودین بسیار دلگیر بود. ناشبیه ترین روز به نوروز را سپری کردم و همین شد بهانه که کمی تامل کنم در اینکه چرا امروز مثل روزهای سابق نبود و چرا انقدر دلگیر گذشت؟ در واقع محور گفتگو پاسخ به همین سوال بود که «چرا حالم خوب نیست»
در این اپیزود اشاره ای هم به نحوست سال داشتم با ذکر این پرسش که آیا واقعا سال میتواند نحس باشد؟ آیا اونچه که ما در سال نود و هشت تجربه کردیم متاثر از چیزی خارج از انتخاب و اراده ما، مثل نحس بود سال بود؟ آیا اگر بنا باشد در سال جاری سال بهتری را تجربه کنیم، به یُمن و مبارکی سال بر میگردد؟
مثل تمام اپیزودهای قبلی، موسیقی ابتدایی پادکست از آلبوم گذر از اردیبهشت دال بند استفاده شده. موسیقی متن نخست به هنرنمایی علی عظیمی است و موسیقی پایانی اپیزود به صدای خوش حسام الدین سراج و شعر ماندگار حافظ.
متن کامل اپیزود دوم |
در اینکه در چه ساعتی، در چه ساحتی و در چه نقطهای از تاریخ و جغرافیا این صدا ضبط میشود تعمد دارم زیرا ما میوهای هستیم که بر درخت زمانۀ خودمان میروییم. شنیدید بعضی به کنایه و بعضی به افسوس میگویند که زمانۀ ما حافظ ندارد، مولوی ندارد، سعدی ندارد؟
قرار نیست که زمانۀ ما چنین داشته باشد. هر فصلی میوۀ خود را دارد. حافظ و سعدی میوۀ قرن هفت و هشت هستند. قرار نیست ما در این قرن میوهای از جنس قرن هفت و هشت داشته باشیم. ما عصارۀ عصری هستیم که در آن زندگی میکنیم.
اگر این سال پرحادثۀ 98 نبود، اگر این اسفند منزوی قرنطینه نبود، اگر این حادثۀ عظیم و تأملبرانگیز کرونا نبود، شاید این جملاتی که بین من و شما رد و بدل میشود شکل دیگری بود. بنابراین ما فرزند زمانۀ خودمان هستیم. این جمله به این معنی است که کاملا مستقل و منفک از تاریخ هستیم؟ صد البته که نه.
در فصل قبل داستانی را برای شما تعریف کردم که ورژن 2020 سال قبل از میلاد مسیحش با ورژن 2020 سال بعد از میلاد مسیحش اشتراکات تأملبرانگیزی داشت. انگار نشنیده گرفتن پند و اندرزهایی که نخبگان به ما میدهند یک میراث آباواجدادی است. مانند همین عصر کرونا و همین روزگاری که تجربه میکنیم.
به شکل نادری، همۀ نخبگان جامعۀ پزشکی متفقالقول بر یک کلام هستند که خانهمانی مثلِ در کشتی نوح نشستن است و ما را از بلا نجات میدهد اما فوجفوج آدمهایی را میبینیم که بیخیال از کنار این همه پند، تذکر و نشانه میگذرند پس سؤال کردیم که چطور اینگونه میشود؟ چرا سالیان سال است که آدمیزاد به این شیوه زندگی میکند؟
جوابی داشتم که در فصل قبلی به باور پرداختم و الان میخواهم به بخش دیگری بپردازم ولی قبل از آنکه به عامل دوم برسم میخواهم سؤالی مطرح کنم تا به آن فکر کنیم.
در مقدمه گفتم: «عصر و زمانه انسانساز است.» اما آیا ممکن است که عکس آن هم صادق باشد؟ ممکن است که ما زمانهای درخورِ خود بسازیم؟ آیا ما روزهایی را تجربه میکنیم که شایستگیاش را نداریم یا اتفاقا روزگاری درخور لیاقت خودمان ساختهایم و هستی آینهای گرفته تا ما بازتاب رفتار و شیوۀ زندگیمان را تماشا کنیم؟
به عامل دوم برسیم. نظرتان چیست اگر بگوییم ما آدمها به شدت تابع و وابستۀ عادتها هستیم؟
ممکن است الان شما در خیابان بروید و از مردم بپرسید: «آیا شما شنیدهاید که نباید در خیابان حاضر شوید؟ نباید تردد کنید؟ آیا به گوشتان خورده است؟» پاسخ میشنوید: «بله.» باز میپرسید: «آیا شما خودتان صاحب رأی هستید یا از حیث علمی توصیۀ پزشکان را رد میکنید؟ به نظر شما توصیهای که میکنند توصیه مهملی است؟» و احتمالا پاسخ میشنوید: «خیر.»
پس چرا هم شنیدید، هم نقیض ندارید و هم از آن تمرد میکنید؟ احتمالا از اینجا به بعد مخاطب شما به بهانهتراشی میافتد یا پاسخهای بیربط به سؤال میدهد.
اگر مخاطب منصفی باشد غافلگیر میشود مثل کسی که در خواب راه افتاده است و ناگهان زمانی وسط خیابان به خودش میآید. یکباره تعجب میکند که من چرا اینجا هستم و این تعجب از سر ادا و اطوار نیست. او واقعا شگفتزده خواهد شد. میدانید چرا؟ زیرا این رفتار نشان میدهد ماحصل قصد و انتخاب نیست.
گاهی با خود فکر میکنم اگر بنا باشد یک آیین و خدای دروغین را نام ببریم که بیشترین پیروان را دارد باید از خدای عادت نام ببریم. عادت یعنی چه؟ کلمه عادت از ریشۀ عود است. یعنی بازگشتن. مثل زمانی که میگویند فلانی بیماریاش عود کرده است. عادت چه معنایی دارد که از ریشۀ عود استفاده میکنیم؟
اگر فقط در این الفاظ تعمق کنیم معانی شگفتانگیزی به دست میآید. حقیقت عادت این است که ما یکبار، یک حادثه را زندگی میکنیم و از قصد آن را برمیگزینیم و هزاران روز دیگر بدون انتخاب مجدد فقط برمیگردیم و به انتخاب سابق عود میکنیم و همان را تکرار میکنیم. مایی که براساس عادت زندگی میکنیم از آن ملول میشویم و میگوییم امان از روزمرگی، امان از تکرار! زیرا این ملال به یک رنج وجودی برای ما تبدیل میشود. یعنی چیزی که عمدۀ انسانها با آن درگیر هستند.
دیدهاید آدمهایی که هر روز به محل کار خود میروند و رفتاری تکراری انجام میدهند و شرح خدمات تکراری انجام میدهند؟ آدمهای ثابتی را میبینند. از آنها سؤال میکنی: «امروز چرا میروی؟» میگوید: «خب باید برم دیگه.»
او یکبار سر سال تصمیم گرفته است که 365 روز باید برود. یک تصمیم است و 365 روز تکرار. اگر از او بپرسی که آیا از اینگونه زندگی راضی هستی؟ میگوید: «نه!» و اگر بیشتر با او گفتوگو کنی و بگویی: «این چه چیزی را از تو میگیرد که از آن ناراضی هستی؟» میگوید: «آزادی!»
و ما میدانیم که از دست دادن آزادی یکی از چهار رنج اگزیستانسیال (رنج وجودی) انسان است. پس عمل به عادتها ما را مسلوبالاراده میکند. عادت قوۀ انتخاب را از ما میگیرد.
- چرا در خیابان هستی؟ چون من عادت دارم در خیابان باشم.
- چرا دیشب که چهارشنبهسوری بود و توصیۀ پزشکی کردند تا اجتماع نداشته باشید، دور هم جمع شدید و طوری سپری کردید که انگار نه انگار؟ چون من عادت کردهام چهارشنبهسوریام را اینگونه بگذرانم.
- چرا در خانه نمیمانی؟ من عادت ندارم در خانه بمانم.
ویروس کرونا پا ندارد. اگر از جایی به جای دیگری رفته سوغات آدمیزاد بوده است. چرا این زهر کشنده را در چمدانت گذاشتهای و به سفر میروی؟ چون من عادت کردهام که هر عید به سفر بروم.
میبینید عادت چه مقولۀ شگفتانگیز و بهتآوری است؟ اگر واقعا در هر کدام از ساحتهای رفتاری انسان (سیاست، عبادت، رفتار زناشویی و رفتار کاری و شغلی) کلمه کلیدی عادت را جستوجو کنیم و درباره آن فکر کنیم به نتایج شگفتانگیزی خواهیم رسید. کافی است دقت کنیم که چه مقدار از آن ماحصل قصد است و چه مقدار ماحصل عادت؟
برای نمونه در روابط زناشویی بخش قابل توجهی از معضلاتی که بین زوجین وجود دارد بهخاطر این است که همزیستیشان به عادت تبدیل میشود و عادت زایلکنندۀ قصد است. در چیزی که بهقصد نباشد لذت هم نیست.
در عرصۀ سیاست هم مصداق دارد. برای مثال یک رجل سیاسیِ پوپولیست را فرض کنید. پوپولیسم چه میخواهد؟ پوپولیسم شهروند نُنُر میخواهد. شهروند نُنُر با قاقالیلی راضی خواهد شد زیرا مطالبهگر و نخبه نیست.
مثل والدی است که بچۀ سبکخواهی دارند و با یکی دو هدیه موضوع حل خواهد شد. والد فرزندی که اندیشۀ والدینش را با چالش روبهرو میکند و تفکرات و سبک زندگیشان را به چالش میکشد، کار دشواری دارد ولی فرزند لوس و نُنُر را راحت میتوان راضی کرد.
یک رجل سیاسی پوپولیست مجبور است مردم را به عادتهایشان برگرداند. اگر با بحران روبهرو شود به مردم نمیگوید: «ای مردم! بحران است و با بحران به گونهای متفاوت زندگی کنید.» بلکه به شما میگوید: «نگران نباشید. بهزودی شرایط عادی میشود.»
عادی میشود یعنی چه؟ کلمۀ عادی یعنی چه؟ یعنی دوباره شما را به عادتهایتان برمیگردانیم. چیزی تکان نخورده است و همانی که بودید باقی میمانید. به همان خدای دروغین عادت برمیگردیم.
در تسلادهیهای عامیانۀ خود نگاه کنیم. کسی دچار مشکل است. رنجی میبیند و در این رنج قرار است آبدیدهتر و انسانتر شود ولی ما وقتی میخواهیم تسلا دهیم به او چه میگوییم؟ میگوییم: «نگران نباش. مثل روز اول میشود.»
ولی اصلا قرار نیست ما مثل روز گذشته شویم. قرار نیست این همه بلا ببینیم و بعد برگردیم به روزهایی که هیچ بلایی ندیدهایم. ما قرار است از این بلاها طلا دربیاوریم. قرار است آبدیده شویم.
عادت را در حوزۀ عبادت ببریم. از منظر دروندینی نگاه کنید. به این فکر کردهاید که چرا هیچ عبادتی بدون نیت قبول نیست؟ چرا نیت رکن است؟ یعنی شما اگر در سکنات و رفتار عبادی شکی بکنید، راه ترمیم دارد ولی در نیت اگر شک کنید راه ترمیم وجود ندارد و عبادت، عبادت نیست زیرا عادت شده است.
من و شما نمیتوانیم عبادت را مانند رانندهای که گاز، کلاچ و ترمز را از روی عادت فشار میدهد و دنده را از روی عادت عوض میکند پیش ببریم. لحظه به لحظهاش نیاز به قصد دارد وگرنه عبادت نیست.
از دین بیرون بیاییم و به مراقبه برویم. در یوگا و تکنیکهای مراقبهای که بسیاری از اساتید با آن تمرین میدهند مگر جز این است که میگویند به تنفستان آگاه باشید؟ در موجود زنده عادتگونهترین رفتار، دم، بازدم، تنفس و حفظ ریتم حیات است اما برای مراقبه توصیه و تأکید میکنند که عادتگونهترین رفتار زندگی را هم با قصد انجام دهید و متوجه شوید.
نظیر این مثالها بسیار است. به همین دلیل است که میگویم دومین و جدیترین عاملی که مقابل انسان و هزاران سال حیات خردمندانه ایستاده است تا او نتواند زندگی جدیدی را تجربه کند و نتواند عمیقتر زندگی کند، عادت است. انسآنها به عادتها رضایت میدهند. اگر ما به عادتهایمان اکتفا کنیم و به محوریت عادتهایمان زندگی کنیم اینطور نیست که بزرگتر شده باشیم زیرا ما 365 روز زندگی نکردهایم، ما یک روز زندگی را 365 بار تکرار کردهایم.
فرق مرد 40 سالۀ نپخته و مرد 40 سالۀ پخته در این است که یکی از آنها سالها را روزانه زندگی کرده و دیگری یک سال را دهبار زندگی کرده است.
وقتی کسی 20 سال سابقه کاری دارد اما دریغ از خلاقیت، آفرینش و نوآوری به این خاطر است که سالها روز اول کارش را تکرار کرده است. او عادتها را زندگی میکند و عادت ما را دچار توهم میکند که عمر میکنیم در صورتی که ما عمری نکردیم و چیزی نساختیم.
چرا ما اعتیاد را بهعنوان معضل میشناسیم و گاهی به آن بیماری میگوییم؟ مگر اعتیاد چیزی جز تکرار عادتهاست؟ اما قسمت تلخ ماجرا این است که جامعه فقط اعتیادهایی را غلط میگیرد که خودش به آن مبتلا نباشد. شما اگر وسط جماعت سیگاری باشید، شما را برای سیگاری بودن ملامت نمیکنند اما اگر جماعت ورزشکاری باشند که اهل دخانیات نیستند، وقتی شما را در دود و دم میبینند به شما تذکر میدهند.
اگر عادتی باشد که همۀ جامعه به آن مبتلا هستند دیگر کسی به شما تذکر نمیدهد. در جامعهای که همه معتاد یک شیوۀ زندگی هستند اگر سه وعده غذا خوردن اعتیاد رایج شد، کسی در دنیا من و شما را به دلیل این اعتیاد ملامت نمیکند چون خودش معتاد است.
خودمان را از عادیشدگی زندگی، از عادی زندگی کردن و از تکراری زندگی کردن بیم دهیم.
با این حرفها بیایید یک بار دیگر مقولۀ ساعت تحویل را ببینیم، آیا ساعت تحویل هم یک عادت است؟ من پاسخ به این سؤال را به خود شما میسپارم. اما یک تلنگر را بهعنوان سوغات از من بپذیرید.
در مسیر دوَرانی هر نقطهای آغاز و هر نقطهای پایان است. یعنی چه؟ یعنی امشب و اکنون و در همین ثانیه، نسبت به نقطۀ متناظر خودش در سال قبل، ساعت تحویل محسوب میشود. یعنی من همین الآن سالَم نو شد، الآن دوباره نو شد و حال، دوباره نو شد.
هر ثانیهای نسبت به ثانیه متناظر سال قبلش این دایره را کامل میکند. پس آیا من میتوانم با قصد خودم، انتخاب کنم که کدام لحظه، لحظۀ تحویل و نو شدن من است؟ اگر به این معنا برسیم که انتخاب ماست برای اینکه کدام لحظه را، لحظۀ نو شدن بدانیم لذت آن برای ما لذت مستمر است زیرا هر لحظهای را که اراده کنیم عید ماست. عیدتون مبارک! J
من بالاخره به اون مانع ذهنی غلبه کردم و شروع کردم به گوش دادن پادکستهای انسانک .. گرچه حسرتم بیشتر شد که ای کاش تو زمان خودش گوش میدادم اما همین هم بهتر از هیچیه .. توضیحات این اپیزود با خود اپیزود کمی متفاوت و ظاهرا مربوط به اپیزود بعدی ه .. گفتم شاید نیاز باشه مجدد چک کنید .. برای کسایی که حتما بعد از من هم از این مسیر خواهند گذشت ..
بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود!
ممنون از موضوع جذابی که مطرح کردید. اما بغرنج تر از عادت و روزمرگی، عدم اگاهی از عادت، و بغرنج تر از اون اگاهی از عادت و ترجیح خوگرفتگی به عادت های رنج افرین به تغییر رویه هست. اکثرا ما ادم ها حاضر نیستیم جور دیگه ای فکر، رفتار و زندگی کنیم. اصلا حالشو نداریم. بماند که خیلی ها از عادت و روزمرگی استقبال می کنن و گاها بار ارزشی بهش می دن. و دیگران رو هم از تغییر و قصد داشتن بر حذر می دارن. براستی چرا برخی از ما، اگر نگم اکثر ماها می ترسیم از حوزه امن عادتمون خارج شیم و دنیا رو از منظر دیگری بنگریم؟
برای حال خوب کودک درونم، کتاب رنگ آمیزیم رو رنگ میکنم و انسانک مینوشم…واقعا به طرز عجیب و غریبی خوب هستید آقای ایپکچی…و اینکه نمی دونم انسانک پاداش کدوم کار خوب من هست؟ هرچی که هست، سراپا سپاس هستم…این بحث عادت و عادت کردن دغدغه ام هم بود…چون برای بالا بردن انرژی های حیاتی، در هم شکستن اقتدار عادت ها واقعا ضروریه.
باز هم ممنونم
خوب باشید
پر از انرژی باشید
عالی باشید الهی
اگه ب شکلی زندگی کنیم ک در عرض 40 ثانیه قادر ب ترک همه چی باشیم؛ دیگه عادت معنایی نداره .
سلام
روزگاران به خوبی و شادمانی که دلهای قشنگ همین را شایسته هستند.
امروز یکی ، دوتائی از پادکست های شما را شنیدم ، اگر اجازه بدهید در مورد صدای نیک و روایت شیرین شما نظر بدهم ، که زیبا و یاد گرفتنی است . نوشتید یک و دو هفته توانستید ویرایش گر پادکست را یاد بگیرید و به خوبی استفاده کنید و موسیقی استفاده کنی و یک میرکوفون ارزان دارید .
کاش برای آنها که می خواهند این راه را بروند یک راهنما تهیه کنید و در سایت بگذارید
زیاده بنده را ببخشائید ، صدای گرم شما من را امیدوار کرد که پاسخی می گیرم
سلام و ممنون از پادکست خوب شما،
فرمودید : “از دست دادن آزادی یکی از چهار رنج اگزیستانسیال (رنج وجودی) انسان است”.
تا حد اطلاع بنده بحث آزادی رو از دیدگاه “داشتن” آزادی بررسی میکنند و نه از دست دادن آزادی. یعنی نداشتن آزادی ترسی اگزیستانسیال نیست. بلکه داشتن آزادی وداشتن اختیار و انتخاب در سرنوشت خودمون هست که ترسی اگزیستانسیال هست. همین مطلب هم موجب گرایش به این میشه که انسان ها تمایل داشته باشن که آیین و مسلکی براشون مشخص کنه چه کنند و چه نکنند.
منبع من کتاب روان درمانی اگزیستانسیال، اثر اروین یالوم هست.
سلام و عرض ادب
بله، در منبعی که فرمودید داشتن آزادی به عنوان رنج وجودی ذکر شده و نقل قول شما صحیح است