اگنس – پیتر استام

یک کتاب ساده و روان و خواندنی. نمیدانم من در روز خوبی به این کتاب رسیدم یا واقعا کتاب بود که خیلی جذاب و روان بود. خلاصه اینکه کتاب را در اول آبان 1396 از شهر کتاب خیابان الف خریدم، دو روز بعد (یعنی 3 آبان) مطالعه‌اش را آغاز کردم و یک روزه به پایان رسید. کتاب حدود یکصد و پنجاه صفحه است.

نویسنده کتاب «پیتر استام» – Peter Stamm – یک نویسنده سوئیسی متولد سال 1963 میلادی است. او کتاب اگنس را در سال 1998 نوشته (یعنی در حدود 35 سالگی) و نسخه‌ای از کتاب که من خواندم، نوبت هشتم چاپ آن – منتشره توسط نشر افق –  است.

در انتهای کتاب برای خودم یادداشت مفصلی نوشتم اما چکیده اش این است:

«یادم نیست آخرین باری که یک کتاب را یکروزه خواندم کی بود. اما این را باید به حساب روانی قلم Peter Stamm گذاشت که انقدر ساده و موجز نوشته است که حصله ات از خواندن سر نمی‌رود یا لااقل یکباره سر نمی‌رود و این تنها نکته مثبت این کتاب بود.

مانند یک جاده که با هیجان شروع می‌کنی و در همه مسیر فکر می‌کنی که حتما به یک منزل رویایی یا لاقل یک مقصد ارزنده ختم می‌شود. من تا آخرین فصل امیدوارم بودم چیزی ته داستان باشد …»

اگنس - پیتر استامبقیه نوشته‌ام را برایتان نمی‌نویسم و یادتان باشد که پیتر استام نویسنده مطرح در ادبیات سوییس است و آنطور که روی جلد نوشته شده «ادبیات سوئیس حق دارد که برای این سبک و لحن منحصر به فرد به خود تبریک بگوید» اما از یادداشت من در پایان کتاب کاملاً واضح است که خیلی در برابر قلم او به شوق نیامدم. البته سلیقه و سخت پسندی خودم را دخیل می‌دانم

به هرحال همانطور که آخر یادداشتهایم نوشته ام، خواندن و نخواندن کتاب ایرادی ندارد (هست کتابهایی که وقتی به انتها رسیده نوشته‌ام که باید برای خواندن این سطرها پاسخگوی عمر از دست رفته بود) اما کتاب اگنس اینطور نیست و شما از خواندنش پشیمان نخواهید شد.

از جمله سطرهایی که کنار آن یادداشت نوشته‌‌ام و برایم جذاب بود مربوط به صفحه 69 کتاب است «خوشبختی را نقطه نقطه نقاشی می‌کنند و بدبختی را خط خط». خلاصه اگر دنبال خواندن یک کتاب روان هستید که کمی ذهنتان را سبک کنید، انتخاب بدی نیست.

من در این یادداشت نام او را پیتر استام نوشتم اما همانطور که بر روی جلد مشاهده می‌کنید مترجم از عبارت «اشتام» استفاده کرده که نمی‌دانم کدام دقیق‌تر است. در سایت نشر افق توضیحات بیشتری از این کتاب درج شده (که البته توصیه نمی‌کنم بخوانید چون به نظرم کمی از داستان را لو می‌دهد. اما به هرحال به نقل از اشتام در یک مصاحبه آورده: «این وظیفه یا مسئولیت نویسنده نیست که هر جا می‌نشیند، نیتش از نوشتن یا حتی نیت‌های شخصیت‌هایش را توصیف کند.» او به برهم‌کنشِ مفید و دوسویه‌ی میان نویسنده و خواننده باور دارد و شاید برای همین است پی‌گرفتِ روایت را واردِ درون‌گویه‌های شخصیِ خواننده می‌کند. او کاری می‌کند که نوشتن به نظر ساده می‌رسد. گرچه می‌دانیم چنین نوشتنی به‌غایت دشوار است.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *