3 – خواستن توانستن نیست

اپیزود خواستن توانستن نیست ماحصل یادداشتهای روز اول فرودین سال نود و نه است. تجربه اولین عید در قرنطینه و سپری کردن ناشبیه‌ترین روز به نوروز! شاید اگر نبود ذوق علی در چیدن سفره هفت سین، حتی همین سفره‌ای که در ساعتهای پایانی سال چیدیم هم ضرورتی نداشت.

سال نود و هشت سخت شروع شد و سال نود و نه سخت‌تر اما آیا سخت بودن به معنای نحس بودن است؟

نحوست، صفت رفتار آدمی است نه ایام

در این اپیزود از فریبی به نام «سال نحس» گفته ام. پس از چند دقیقه خودگویی و وصف حال رسیدیم به این سوال که آیا واقعا خواستن توانستن است؟ آیا این گزاره را می‌توان سختی عمیق و حکیمانه دانست؟ چند دقیقه ای در پاسخ به این سوال سپری شده است. این اپیزود را همکنون بشنوید:

اما موسیقی های متنوع این اپیزود را مدیون هنرمندی علی عظیمی و حسام الدین سراج هستیم! این دو هنرمند آنقدر در سبک متفاوت هستند که متوجه خواهید شد، کدام قطعه متعلق به کدام عزیز است و البته موسیقی ابتدایی همانند دو اپیزود قبلی به هنرمندی گروه دال بند است که در ذیل اپیزود اول معرفی کردم. موسیقی علی عظیمی از آلبوم عشق و شیاطین دیگر انتخاب شده است و هنرمندی سراج را نیز می‌توانید در اینجا بشنوید.

اختیار همچون فیروزه

ما در انبوهی از جبر به دنیا آمده‌ایم، در انبوهی از جبر خواهیم زیست و به مرگی جبرآلود از دنیا خواهیم رفت. بر این اساس است که می‌گویم خواستن توانستن نیست اما آیا این به معنای بی ارزشی و بی اهمیت بودن اراده و انتخاب ماست؟ پاسخ این سوال را هم می‌توانید در این اپیزود بشنوید

مانند همیشه، نقد، پرسش و یا ملاحظات شما را مشتاقانه خواهم خواند. شما می‌توانید در کامنت‌های ذیل هر اپیزود، نظرات خود را مطرح کنید. در اپیزود بعدی به داستانی شنیدنی در موضوع «باور» خواهم پرداخت. پادکست فارسی انسانک را از اغلب پادگیرها می‌توانید بشنوید.

 

 پاورقی اول: نخواستن مترادف با رکود است؟ (13 فروردین نود و نه) 

مساله قابل تاملی است که اگر انسانی نخواهد، به چه سویی باید حرکت کند؟ در اپیزود این گزاره آمده است که نخواستن فرمول رسیدن به رهایی است اما جای تشکیک وجود دارد که آیا نخواستن به رهایی ختم خواهد شد یا به رکود؟ به شادمانی یا به نشستن؟ بنابراین گزاره مطرح شده در این اپیزود نیازمند تعمق بیشتر است.

متن کامل اپیزود سوم

امروز آخرین روزِ یک ماه قرنطینۀ من است. یعنی از فردا وارد ماه دوم می‌شوم. از سوم اسفند تا الآن ( دوم فروردین ‌ماه ) در خانه ماندم. آن هم منی که فوق العاده آدم پر مشغله‌ای بودم و شاید در هر روز بیش از شش الی هفت ساعت جلسه داشتم. یادم می‌آید که چه صبح‌هایی سرکار می‌رفتم، غر میزدم و می‌دیدم برنامه‌ام را بیخ تا بیخ چیده‌اند و گاهی زمان‌هایم روی هم افتاده است. نمیدانستم باید چه کار کنم.

در چنین شرایطی ناگهان وارد یک خلأ شدید شدیم. گرم و سرد شدیم و از این سمت ماجرا ترک برداشتیم. یک ماه عجیبی بود اما تقریبا می‌توانم بگویم که به جز دیروز همۀ روزها را به نوعی سرِ حال گذراندم. دیروز روز مزخرفی بود. شاید اگر قرار بود مثلا من در نقش یک سوپرمن یا معلم صحبت کنم باید می‌گفتم: ‌«به به! روزها خوب می‌گذرد. پر انرژی باشید.‌‌‌» از این مدل‌های سر صبحی رادیو که اعصابمان را خرد می‌کرد ولی واقعیتش این است که نه من معلم هستم و نه شما شاگرد هستید. مخاطب اول انسانک هم خودم هستم یعنی به نوعی بلند بلند فکر می‌کنم.

بنابراین به ذهنم آمد به قراری که گذاشتیم وفادار بمانم و طول مسیر را با شما به اشتراک بگذارم. دیروز فکر کردم که چرا حالم خوب نیست؟ و چرا برخلاف همۀ روزهایی که گذشت و تقریبا فعال و بابرنامه هم گذشت، دیروز اینطور نبود؟ بعد در حاشیه هم کمی ذهنم به سمت عید رفت و به کلمۀ عید فکر کردم و چند خطی نوشتم تا با شما به اشتراک بگذارم.

چرا دیروز روز خوبی نبود؟ البته الآن برای شما گفتم چرا دیروز روز خوبی نبود اما در دفترم نوشته‌ام چرا امروز روز خوبی نیست؟ بعد جلوتر از آن نوشته‌ام: ‌«چرا حال من امروز خوب نیست؟‌‌‌» این جمله بهتر است. چرا این تصحیح را انجام دادم؟ ببینید نسبت دادن حال به ایام یک فریب است. یک فریب و تکنیکی است که ما هم در آن مهارت داریم.

مثلا در بعضی پیام‌ها میخوانم که می‌گویند: ‌«سال نحس نود و هشت.‌‌‌» یعنی موضوع را به چیزی بیرون از خودمان نسبت می‌دهیم. وقتی نحوست به سال برگشت شانۀ من سبک می‌شود و می‌گویم: ‌«به من چه. سال بود که نحس بود!‌‌‌» پس برای سال بعد برنامه‌ات چیست؟ و می‌گوید: ‌«ان شالله سال بعدی، سال خوبی باشد!‌‌‌». ببینید سال ظرف است. ورق سفید است.

بیایید همین سال 98 را ببینیم. سال 98 چه کاری باید می‌کرد که نکرد؟ از اول سال که با یک دامن پر برکت، با یک آسمان پرباران آمد و زمین تشنه را سیراب کرد. صحبت از خشکسالی ایران بود اما آنقدر بارید که رودهای خشکمان را زنده کرد. حالا ما در محل عبور آب، جاده ساخته‌ایم، این نحوست نود وهشت است یا نحوست آدمیزاد؟ آخر سالش هم ویروس کرونا بود. کرونا که تقصیر سال نیست. حتی تقصیر خود کرونا هم نیست.

زمین میزبانی است که میلیون‌ها سال با سخاوت سفرۀ پذیرایی‌اش باز است. از هیچ موجودی غذا دریغ نکرده است. آن نهنگی که باید چند تن ماهی هم بخورد سیر می‌شود، آن پشه‌ای هم که قرار است به کمتر از قطره‌ای شکم پر کند هم سیر می‌شود. بنابراین زمین بخلی ندارد. غذا برای آدم کم نبود. این آدم بود که رفت ناغذا را به جای غذا خورد و ویروسی را به جان خود میزبان انداخت که پادزهری برایش نداشت وگرنه این ویروس در جای خود زندگی‌اش را می‌کرد، زهری بود و پادزهری داشت. این هم نحوست سال نیست.

این ویروس پا نداشته است راه بیفتد و باد، طوفان و خاک آن را نیاورده است. پس این کرونا به هیچکدام از این‌ها منتسب نمی‌شود. خودمان در حلق خود و در چمدانمان گذاشته‌ایم و دور تا دور دنیا را مبتلا کرده‌ایم. این از سرِ نود و هشت و از آخرِ نود وهشت. این وسط هم بقیۀ قشقرق‌هایی که کرده‌ایم، خطای انسانیِ نود و هشت نبوده است. بنابراین نحوست از سال نیست. پس جمله‌ام را تصحیح کردم. امروز روز بدی نیست، چرا حال من خوب نیست؟

مهم‌ترین شاخصی هم که برای ارزیابی داشتم این بود که امروز چه فرقی با روزهای گذشته داشت؟ بهرحال که من روز خوب هم تجربه کرده‌ام. روز خوبم را از روز ناخوب کم کنم و ببینیم حاصل تفاضل آن چیست و این وسط چه اتفاقی افتاده است؟ به یک خروجی جالب رسیدم اما باید مقدماتی رو بگویم تا به خروجی برسم. یک مقدمۀ مفروض داریم و این است که در شرایطِ خوبی نیستیم. نمی‌خواهیم که واقعیت‌ها را جعل کنیم.

در وضعیت ناخوبی هستیم بنابراین عجیب نیست که حال ناخوبی را هم تجربه کنیم. این مقدمۀ اولی بود که برای خودم پذیرفتم اما بهرحال در این وضعیت احوال خوب‌تر از آنچه که امروز هم داریم وجود دارد. سراغ قیاس خودمان با دیگری نمی‌روم. یعنی نمی‌خواهم بگویم دیگری در این شرایط حال بهتری دارد پس تو هم می‌توانی بهتر باشی! شاید این جمله را شما از زبان یک روان‌کاو، مشاور، روان‌درمانگر بشنوی اما من هیچکدام از این‌ها نیستم، به این جمله هم نقد دارم.

یعنی فرض این جمله غلط است. دیگری، دیگری است و او مجموعه‌ای از رخدادها و رویدادها و تجربۀ زیسته است که دیگری شده است و نمی‌توان آدم‌ها را اینگونه قیاس کرد که بگویید: ‌«ببین دخترخاله‌ات حالش خوبه.‌‌‌» او دخترخاله است. آدم دیگری است یا مثلا می‌گویند: ‌«ببین برادرت چقدر سرحاله.‌‌‌» نه. برادر، آدم دیگری است ولو از یک آدم زاده شده‌اید. اگرچه افراط هم نباید کرد.

بهرحال نمی‌شود از بیخ و بن گفت که ما موجودات متفاوتی هستیم چون انسآن‌ها زمینه‌های ذهنی، روانی، ادراکی و حواس مشترکی دارند. پس تعادل را حفظ کنیم. مشترکاتی هم وجود دارد که مبنای علوم تجربی است و تفاوت‌ها هم به قدری جدی است که نمی‎توان گفت لزوما آدم‌ها قرار است در موقعیت‌های یکسان، رفتارهای یکسانی نشان دهند اما خودمان را که می‌توانیم با خودمان مقایسه کنیم. من که می‌توانم بگویم همین من در روزهای سپری شده احوال بهتری داشته‌ام اما امروز دست بر قضا حال بهتری را تجربه نمی‌کنم.

بنابراین دو مقدمه شد:

اول آنکه: انکار نمی‌کنیم در وضعیت غیرمطلوب، احوال ماهم احوال مطلوبی می‌شود.

دوم آنکه: نمی‌خواهیم خود را با دیگران قیاس کنیم اما در تطبیق خودمان با خودمان می‌توانیم بفهمیم که با همۀ بضاعت کنونی و با همین شرایط ما توانسته‌ایم حال بهتری را تجربه کنیم. بنابراین وقتی به تجربۀ متفاوت می‌رسیم معقول است که به دنبال چرایی‌اش بگردیم.

از این مقدمات که بگذریم خلاصۀ چرایی آن این است که اتفاقی افتاده است و آن تزاحم خواسته‌ها است. گول کلماتش را نخورید زیرا مطلبش خیلی ساده است. یعنی خواسته‌ای در ما با خواستۀ دیگری در ما، تزاحم دارد. تزاحم به این معنا که مزاحم هم هستند و روی پای هم تکل می‌روند. علیه هم نیرو وارد می‌کنند.

حال خواستن چیست؟ نمی‌دانیم. می‌خواهیم فکرکنیم. سریع نمی‌گوییم: ‌«خواستن را بلدیم. می‌دونیم چیه.» خواستن هرچیزی که هست یقینا توانستن نیست. این جملۀ خواستن، توانستن است شاید یک جملۀ ادبی متوسط باشد اما قطعا یک جملۀ حکیمانۀ خردمندانه نیست.

ما در انبوه جبر هستیم. بیشتر به یک تعبیر فانتزی شبیه است که انسان در روزی خارج از ارادۀ خودش، از والدینی خارج از ارادۀ خودش، در بستری خارج از ارادۀ خودش، در جغرافیایی خارج از ارادۀ خودش، در شکل و رنگ و قیافه‌ای خارج از ارادۀ خودش، در خانواده‌ای خارج از ارادۀ خودش و حتی به نامی خارج از ارادۀ خودش زاییده شده و با انبوهی از اتفاق‌هایی خارج از ارادۀ خودش زندگی می‌کند و در نهایت هم در روزی خارج از ارادۀ خودش، به گونه‌ای خارج از انتخاب خودش خواهد مرد!

بعد در انبوه این جبر ما بگوییم خواستن، توانستن است؟ نیست زیرا انبوهی از این جبر وجود دارد که وجودش را کتمان نمی‌کنیم و دنبال جملات فانتزی هم نمی‌رویم و خواستن هم می‌دانیم که توانستن نیست. ما بسیاری از چیزهایی که می‌خواهیم را نمی‌توانیم. ما همه می‌خواستیم که شرایط جامعه و جهانمان اینگونه نبود ولی نمی‌توانیم کاری کنیم. مجبوریم خودمان را در انزوا فرو ببریم اما با همۀ این‌ها نقش اراده و انتخاب خودمان را هم نمی‌توانیم صفر در نظر بگیریم.

بالاخره چیزهایی هم هست که من انتخابش می‌کنم. من همیشه درباره اختیار تعبیرم این است که می‌گویم اختیار ما در زیستن از بس ناچیز است که قدردانستنی است. مانند فیروزه که در انبوهی از سنگ و کلوخ، ذره‌ای فیروزه می‌شود استخراج کرد. شما کوهی را تراش می‌دهی و به اندازۀ چند قلوه فیروزه دستت می‌آید. از بس که کم هست ارزنده است پس به فهم من تا به امروز اینگونه می‌آید که ارادۀ ما از بس ناچیز است که قدردانستنی است.

اما تزاحم خواسته یعنی چه؟ اتفاقی که در اول فروردین ماه تجربه کردم و به نظرم دردناک بود و البته شاید امروز که روز دوم عید هست باز هم در سطحی تکرار می‌شود، درد ترک عادت است. یادتان می‌آید در بخش قبلی دربارۀ عادت صحبت کردیم؟

به شکل نهانی در زمینۀ ذهنی و در خاطرات من اینگونه ثبت شده است که این روزها روزهای دیدن است، روزهای بازدید است. تجربۀ تاریخی و اندوختۀ خاطرات من اینگونه پیام می‌دهد که در چنین روزی تو باید تجربه‌های گذشته‌ات را تکرار کنی. به دید و بازدید بروی. حداقل به دیدن پدر و مادری که چند هفته‌ای آن‌ها را ندیده‌ای، خانواده و دیگران بروی. این یک خواسته است و خواستۀ دیگری هم در سمت دیگر ماجرا وجود دارد و آن این است که می‌خواهم مقید و وفادارانه ایام قرنطینه را بگذرانم. وفادارانه به چه؟ به اینکه من پذیرفته‌ام باید این دستور پزشکی را رعایت کنم.

نمیخواهم برای خودم فریب‌های درونی سرِهم کنم وگرنه یک ماسک و اسپری الکل را همه در خانه داریم و جبری هم حاکم نیست، من می‌توانم ماشینم را سوار شم و راه بیفتم. کسی هم گفت: ‌«از قرنطینه بیرون آمدی؟‌‌‌» بگویم: ‌«ببین این ماسک و این هم اسپری الکل است.‌‌‌» انگار آن‌هایی که در خانه مانده‌اند و قرنطینه را رعایت کرده‌اند با کمبود ماسک و الکل رو به رو بوده‌اند. نه جبری نیست. انتخاب و خواسته‌ام این بوده است که مقید باشم به قرنطینه و تجویزی که انجام شده است.

پس چه چیزی در برابر چه چیزی قرار گرفته است؟ خواسته در برابر خواسته قرار گرفته است. خواستۀ دید و بازدید، خواستۀ بازگشتن به عادت‌ها، خواستۀ تکرار تجربیات سابق یک سمت و خواستۀ مقید بودن به قرنطینه و حفظ موقعیت موجود و پرهیزهایی که به ما توصیه شده است یک سمت دیگر است. یک جنگ درونی در من برقرار است که در روزهای گذشته برقرار نبوده است.

طبیعتا من در روزهای آخر اسفند چنین خواسته‌ای که بخواهم به دید و بازدید بروم یا بیرون بروم تا از هوای بهاری لذت ببرم داشته‌ام. ممکن است دیگری در آن ایام برایش چنین اتفاقی افتاده باشد.

بنابراین جمع‌بندی و عصارۀ همۀ این مقدماتی که تا اینجا گفته‌ایم به نظر می‌آید اینطور است که حال ناخوب ما گاهی محصول جنگ خواسته‌هایمان است. از این چه برداشت می‌کنید؟ یعنی من اگر بتوانم بر خواستن‌هایم مسلط بشوم احتمالا حال دیگری را تجربه خواهم کرد. علی‌الاصول با مقدمه‌هایی که گفتیم در موقعیتی که کسی چیزی نمی‌خواهد غصه‌ای هم ندارد. فعلا بر روی کاغذ فرمول دارد اینگونه جواب می‌دهد. در چه لحظه‌ای می‌شود به غایت رهایی رسید که از هر غصه‌ای آزاد باشیم؟ جواب این است که در موقعیتِ نخواستن محض است.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود               ز هرچه رنگ تعلق بگیرد آزاد است

3 پاسخ
  1. شیوا مافی مرادی
    شیوا مافی مرادی گفته:

    تزاحم خواستن ها. مفهوم جالب و قابل تاملی رو مطرح کردید. در مورد این گزاره که نخواستن فرمول رسیدن به رهایی است فکر می کنم اگر بار مثبت کلمات نخواستن به معنای نخواستن خواسته های بی تاثیر در مسیر کمال و تعالی فردیمون، و رهایی به معنای ازاد شدن از قید تعلقات فکری که مایه بی حرکتی و رنج روحی و مقاومت در برابر تغییر ما هستند رو مبنا قرار بدیم، اونوقت این گزاره درسته. و رهایی دیگه معنی رکود و نشستن رو نمی ده. و مایه شادمانی خواهد بود. چون وقتی زنجیرهایی که با اصرار بر خواستن های ناثواب و صرف عادت بر دستانمون بستیم باز می شن اونوقت خواستنهای ثواب جرات رخنمایی پیدا می کنن و ما رو در مسیری تازه به حرکت وا می دارن. اما مشکل اونجایی پیدا می شه که در موضع انتخاب بین خواسته هامون قرار می گیریم.

    پاسخ
  2. محمد نوری
    محمد نوری گفته:

    ممنون از پادکست های خوبتون.

    تازه وارد هستم اینجا و چند تا نکته راجب طراحی وبسایت داشتم:
    1. خیلی دنبال آیکن جستجو گشتم تا یکی از اپیزود های معرفی شده رو پیدا کنم.
    شاید اگر تعریف زیاد از اون اپیزود نبود از گشتن دنبالش خسته می شدم و می رفتم.
    2. پلیر: برای پلیر زمان مانده و یا کل زمان رو اگر قید کنید به نظرم بهتر هست. چرا که فکر میکنم دونستن زمان اپیزود، برنامه ریزی رو ممکن میکنه.
    3. منو اصلی وبسایت تحت موبایل ذزست کار نمیکنه.
    4. فونت داخل کادری که الان دارم تایپ میکنم خیلی ریز هست و فونت وبسایت رو لود نکرده.

    با سپاس

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *