انسانک چگونه آغاز شد؟
غروب دوم اسفندماه نود و هشت، زمانی که بنا به دستور پزشکی متوجه شدم که باید تا مدت نامعلومی را در خانه بمانم و به سبب شیوع کرونا ناگزیر به یک حبس خانگی خواهم بود، در گیجی مبهمی به سر میبردم. صبح فردا – شنبه – به شرکت اعلام کردم که امکان همراهی ندارم و آنها که از سوابق موضوع با خبر بودند فقط شنیدند و پذیرفتند.
شاید به عمد در جمع کردن وسایلم تعلل داشتم. حتی همه وسایلم را هم برنداشتم و فقط یه قدر یک کوله، دفتر و کتاب و لپ تاب و آنچه که ضروری است. از جمله میکروفون ارزان قیمتی که چهارشنبه قبل خریده بودم و تمام مسیر برگشت به خانه (که حدود چهل و پنج دقیقه طول کشید) به این فکر میکردم که چطور باید این مدت نامعلوم را در خانه سپری کرد.
دو هفته طول کشید تا کارکردن با نرم افزارهای ویرایش صدا را یاد بگیرم. آنهم به حد اجمالی وفقط در این حد که بتوانم نویز صدا را بگیرم. برای اولین تجربه یک دکلمه ضبط کردم. بعد یکی دو روزی زمان برد تا بتوانم موسیقی زمینه به آن اضافه کنم. ضبط اپیزود صفر پادکست انسانک نزدیک یک هفته زمان برد! یعنی برای هر دقیقه، بیش از چند ساعت و این یک زمانبندی افتضاح بود.
طراحی کاور پادکست انسانک نزدیک به سه روز زمان برد. البته بیشتر ایده پردازی بود که وقتم را گرفت و الا پیاده سازی آن یک صبح تا ظهر انجام شد. سرانجام رسیدیم به قسمت بسیار طافت فرسای ماجرا. انتشار پادکست برای من که هیچ چیزی از آن نمیدانستم واقعا بغرنج تر از چیزی بود که فکرش را میکردم. شاید نزدیک به یک هفته وقت صرف شد تا بتوانم به جمعبندی برسم و در پادگیرها شناخته شوم که البته هنوز هم در این مسیر کاستی هایی باقی است.
حالا همه چیز مهیا بود اما انسانک نیازمند یک وب سایت هم بود. دامین انسانک را از قبل خریده بودم اما نه برای پادکست یعنی اصلا قرار نبود که انسانک به یک پادکست تبدیل شود. دو سه روزی زمان برد تا بتوانم ایندکس سایت را سر و سامان بدهم و البته هنوز هم سایت کامل نیست. طبیعتا وقتی همه کارها را یکنفره انجام بدهیم خیلی چیزها ایده ال نیست اما این ایام نیازدارم که یاد بگیرم و صرف وقت در کارهای پادکست برایم لذت بخش، یا شاید تسکین بخش است.
این پست را به مرور در روزهای بعد نوشتهام اما به یاد سوم اسفند که سرآغاز خانه گزینی بود، تاریخ انتشارش را سوم اسفند تنظیم کردهام. تجربیات بعدی ام را به مرور اضافه خواهم کرد.
ازتون خیلی خیلی تشکر میکنم من الان سه روزی هست که پادکست انسانک رو دارم گوش میدم و هر اپیزودش رو که گوش میدم واقعا منو به فکر فرو میبره و مطالب رو نت برداری میکنم تو یه دفتر . ازتون متشکرم ?
خوشحالم که قابل تامل بوده
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما
بعد از شنیدن قسمت های ۱۵ و ۱۶ پادکست انسانک تصمیم گرفتم از ابتدا به این پادکست گوش کنم و در همان قسمت صفر سوالی ذهنمو مشغول کرد که با شما در میان میذارم، جدای از تعبیر زیبای شما از واژه انسانک و دعوت به غور در مورد علت این نام گذاری توسط پیشینیان، متاسفانه بنده نتوانستم اطلاعات دقیقی از ریشه شناسی این واژه پیدا کنم تنها مطلب موجود به نقل از دهخدا بود که نقل به مضمون میکنم : “مردمک آن را بدین سبب گویند که صورتی کوچک به شکل آدمی در آن می نماید”
خوشحال میشم اگر در این زمینه مطلع هستید بنده رو آگاه کنید و سوال اصلی بنده این است که تاریخ پیدایش این واژه قبل از شناخت نحوه عملکرد این عضو در چشم بوده یا بعد از آن؟
ممنون از شما
سلام
از حکمت نام گزینی مردم برای حفره داخل چشم تعابیر ذوقی دارم که بخشی در اپیزود صفر عرض شد اما مستند یا کتابی پیدا نکردم. هرچه هست محدود به زبان فارسی و عربی نیست و عبارت انگلیسی مردم چشم هم
Pupil به People
بسیار نزدیک است و احتمالا از نگاه یک زبان شناس، قابل تحقیق و توضیح است
خداخیر دنیا و آخرت رو به همه انسان های به فکر انسان بده…
سلام و وقت بخیر ، از طریق کامنت عزیزی در وبسایت آقای آرش شمسی با اپیزود سیزدهم می با صدای شما آشنا شدم بعد از آن نوزده اپیزود به انسانک رسیده ام ، بعد از آن را نمیدانم به کجا خواهم رسید ، خوشحالم از اینکه صدای شما نوازشگر و در عین حال تلنگر زن روح و روانم است . نفس ات برقرار .
سلام و احترام
چند ماهی هست که به توصیه دوستی با پادکست و با «انسانک» آشنا شده ام. تمام اپیزودها را بیش از یک بار گوش داده ام.تک تک اونها برام جالب و پرمحتوا بود. کلا از اینکه در مسیر رفت و برگشت خانه و محل کار پادکست گوش می دادم، احساس خوبی داشتم و دارم. گویا زمان برام ذخیره می شد و .. بعد از فاصله زمانی کوتاهی امروز می خواهم دوباره از اول همه را گوش کنم و همراه آن مطالب تکمیلی مندرج در سایت را هم مطالعه کنم.
لطفا اگر برای شروع دوباره نکته ای به نظرتون می رسه که بهره گیری من رو از مطالب بیشتر می کنه؛ راهنمایی بفرمایید.
با سپاس فراوان
سلام و عرض ادب
«چو گويي که وام خرد توختم
همه هر چه بايستم آموختم
يکي نغز بازي کند روزگار
که بنشاندت پيش آموزگار«
دو سه روزی است که سعادت آشنایی شما را با استماع انسانک پیدا کردهام جز هنگام ویزیت بیمارانم، صدای شما در گوشم طنینانداز است، کم مانده است که ویزای ورود به خانه ام را کنسل کنند، به همسرم گفتم: بمن خُرده نگیر که حسام عزیز، سِحر میداند سِحر!!! شما با خرید میکروفون و من با تهیهٔ هدست، انسانک آغاز کردیم.
سپاس از شما بخاطر خلق انسانک
سلام بر شما
گوارای وجودتان؛ قدردان همراهیات هستم عزیزجان
و اکنون مهمان خانه ات شده ام چه خوب نوشته ای و چه خوب تر می خوانی بسیار قابل تامل موفق باشید
حسام عزیز با سلام و ادب ،بنظرم در بیت«برو کار میکن مگو چیست کار »، منظور شاعر این نبوده که از چیستی کار سوال نکن، بلکه میخواهد بگوید کار کن و نگو کار چیست که من بایستی به آن مشغول باشم!شاعر میخواهد که من نوعی کار(همان سرمایهٔ جاودان را)خفیف نشمارم،با سپاس
زندگی برام جذاب تر و قابل تحمل تر میشه با هر اپیزود شما ❤
من امروز ۵ آبان ۱۴۰۲ توسط دوست عزیزم آقای مرتضوی فرد با شما آشنا شدم و وقتی قسمتی از پادکست شما را ک مربوط ب اپیزود 17(مرهم بودا) می شد گوش دادم واقعا جذبش شدم و حس خیلی خوبی بهم داد و به نوعی امید بخش و آگاهی دهنده بود اونهم برای ما که در ابتدای سن جوانی هستیم و در گردباد دنیای آشوب امروزی روح و وجودمون داره بلعیده میشه. برای همین با اینکه از فلسفه و اینجور مسائل خیلی سر درنمیارم تصمیم گرفتم شروع کنم و کل پادکست انسانکا گوش بدم.
به نام خدای ابراهیم …
سلام جناب ایپکچی
امیدوارم ایام خوبی را بگذرانید (هر چند که یکی از متعدد چیزهایی که از شما یادگرفتم، دقت مضاعف بر کلمات بود و همین شروع کلام و احوالپرسی به شیوههای مرسوم را سختتر میکند، ایام خوبی نیست امیدوارم شما آنها را بهتر بگذرانید.)
میدانم اینجا برای نظردادن پیرامون انسانک است؛ اما راه ارتباطی دیگهای نیافتم، حدس زدم علت این باشد که از پیامهای غیر مرتبط کاسته شود از اینرو به شک افتادم که مطلبم را بفرستم یا نه، در نهایت تصمیم گرفتم ارسال کنم خدمتتان، پیشاپیش اگر اینجا محل و مجال صحیح بیانش نیست عذرخواهم.
ماجرا از این قرار بود که امروز به شعری از جناب اخوان ثالث برخوردم که بسیار من را متاثر کرد؛ اینگونه مواقع گاها در حین خواندن مطلب، فکری در ذهنم شکل میگیرد که آن را برای دوستی بفرستم. با شنیدن این شعر جناب اخوان ثالث به یاد شما افتادم درنتیجه جسارت کردم و اینجا هم ارسال میکنم تا این تجربه را با شما هم به اشتراک بگذارم، هر چند که به احتمال بسیار زیاد پیش از این آن را شنیدهاید.
تقدیم شما:
https://www.aparat.com/v/Jk4j3
سلام وقت شما بخیر حدود یک هفته ای هستش که با شما از طریق پلتفرم کنی باکس آشنا شدم و رسیدم به اپیزود ۳۳ ممنونم از شما
. فقط چطور میتوانم به طور خصوصی به شما پیام بدم